رادیو بدون شایعه

بایگانی
  • ۰
  • ۰

گروه فرهنگ و اندیشه رادیو ایران تقدیم میکند.

***********************************************

به افق آفتاب

*************************************************

 

به نام ِ خدایی که تنها به تکیه بر او میشه از مصائب گذشت

و

به تعزیت و تسلیت ِ سالروز ِ شهادت ِ حضرت امام هادی علیه السلام خدمت ِ همه شما عرض ِ ... سلام داریم

****************************************

بعضی وقتا حتی .... اگه نگاهت به تقویم نباشه

حتی اگه ندونی چند شنبه اس و چه روزی ِ .... از حال و هوای ِ دلت میتونی خیلی چیزار ُ بفهمی .......

یه روزایی که بدونه این که بدونی چرا

حالت خوب نیست ... یه غصه ای توی ِ دلت ِ

یه غصه ای که بغضش گلوت ُ میگیره

یه غصه ای که اشک ُ توی ِ چشمات حلقه میکنه

سرگردون میشی و همش دنبال ِ یه جایی میگردی

دنبال ِ یه جایی که دلت توش آروم بشه

و به خودت که میای ..... توی ِ مراسم ِ عزاداری و یه هیاتی.. یه هیات که به عشق ِ عزیزی بزرگ مثل ِ حضرت امام هادی علیه السلام برپا شده

اون وقت بدونه این که بفهمی ... اشکات سرازیر میشن و تازه اونجاست که میفهمی .... دلت چرا انقدر بی قرار بوده

****************************************

در قرار ِ امروز ..... با شما هستیم

تا ... به قدر بضاعت .. عرض ِ ارادتی داشته باشیم  به آستان ِ این امام ِ بزرگ و همه اونهایی که دل به محبت و معرفت ِ ایشون دادن

**************************************

بی تردید .. عرض ِ تسلیت ِ ما به محضر ِ این بزرگان به پاسخی کریمانه خواهد رسید

چرا که این حضرات همه ... صاحب جود  و کرمند

و در ادای ِ محبت .. بی همتا

****************************************

در فرصت ِ امروز با ما باشید تا بهره مند بشیم از لحظاتی که در اون از این امام عزیز و سیره ایشون صحبت میشه

*****************************************

پارسال با یکی از دوستام توی ِ سالروز شهادت حضرت امام هادی علیه السلام رفته بودیم هیات وقتی داشتیم برمیگشتیم ازش پرسیدم : چطور میشه فهمید که عزاداری های ِ ما  مورد قبول بوده یا نه ؟

گفت : خیلی ساده ست، اگه مورد قبول واقع شده باشه دورِ خیلی از محرمات رو خط میکشیم و میشیم یک آدم دیگه و اگه این اتفاق افتاد و رعایت خیلی از مسایل رو کردیم میشه گفت که اون اتفاق خوب افتاده وعزاداریهامون مقبول ِ درگاه ِ خدا شده

*************************************************

(داستان کوتاه)

چند سالی می‌شد که متوکل کشته شده بود و خلافتش دست به دست بین پسرانش گشته بود. حالا نوبت معتمد شده‌ بود تا ثابت کند فرزند خلف پدر است ؛ امام هادی را در چهل سالگی شهید کرد ... .

امام آماده لبیک شده است . جمعی از شیعیان مخلص واصحاب خاص آمده‌اند . خود امام فرستاده بود دنبال آنها تا در حضورشان وصی و امام بعد از خود را معرفی کند ، فرزندش حسن.

همان طور که سرش به سینه‌ی حسنش بود، وصیت‌ها را کرد، یکی یکی. اصحاب گریه می‌کردند...

***********************************

ما سامرا نرفته گدای تو میشویم

ای مهربان امام ، فدای تو میشویم

هادی ِخلق، کوری چشمان گمرهان

پروانگان شمع عزای تو میشویم

*********************************************

حضرت امام علی النقی علیه اسلام فرمودند:

کسى که به تو امید بسته است ناامیدش مگردان و گرنه مورد غضب خداوند قرار خواهى گرفت.

***********************************************

(داستان کوتاه)

رفت پیش امام هادی ، گفت :" به من سخنی یاد بدهید که با آن شما اهل بیت را بشناسم و زیارت کنم.

 امام با مهربانی جواب داد:

"غسل کن،به حرم که رسیدی شهادتین بگو و صد تکبیر و بعد بگو ...   ."

سینه به سینه و از کتابی به کتاب دیگر، رسید به نسلهای بعدی تا شیعیان یک دوره‌ی فشرده از امام شناسی در دستشان باشد.

اسمش شد؛

زیارت جامعه کبیره.

***********************************************

حضرت امام هادی علیه السلام فرمودند:

نارضایتی پدر و مادر ، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می کشاند.

**************************************************

رنگ و بوی درد دارد کوچه های سامرا

گریه باید کرد هر شب پا به پای سامرا

 

هر شب از فرط عطش ای هادی گم گشته گان!

می پرد مرغ دل ما تا هوای سامرا

 

گرچه دورست از ضریح سبز تو دستان ما

قلب ما آنجاست آنجا لا به لای سامرا

 

نسبتی دارد مگر با کربلا احوال تو

کاین چنین پیچیده هر جا نینوای سامرا

 

بوی حیدر داشت مولا رنج بی پایان تو

ریشه دارد در غریبی ماجرای سامرا

باز کن دست تسلّی را علی مرتضی

«کوفه کوفه» زخم دارد شانه های سامرا

*********************************************

(داستان کوتاه)

دست و بالم حسابی تنگ شده بود.رفتم خانه‌ی امام،رو کرد طرفم: "ابا هاشم! شکر کدام یک از نعمت‌های خدا را می‌خواهی ادا کنی؟"

زبانم بند آمده‌ بود،مانده بودم چه جوابی بدم ....  .

ـ  به تو ایمان داده و بدنت را بر آتش حرام کرده. سلامتی و عافیت داده تا نیرو داشته باشی و طاعتش را بجا آوری، رضایت و قناعت داده تا گرفتار این و آن نشوی. این‌ها را من زودتر گفتم، چون فکر می‌کردم آمده‌ای از کسی که این‌ها را به تو داده، شکایت کنی....  .

بلند شدم که بروم،امام ادامه داد:

"گفته‌ام صد دینارت بدهند،خواستی بروی،برو بگیرشان"

*********************************************** 

 

(داستان کوتاه)

خوابیده بود توی رخت خواب.

گریه می‌کرد و ناله.

امام آمد به دیدنش.

نشست بالای سرش.دستانش را گرفت در دستش و گفت:

" از مرگ می‌ترسی!؟ اگر تن و بدنت کثیف باشد، حمام نمی‌روی!؟ مرگ هم مثل حمام است . از گناهان پاکت می‌کند و تو را به آسایش می‌رساند."

بیمار،آرام شد و همان طور دست در دست امام از دنیا رفت.

**************************************************  

حضرت امام علی النقی علیه اسلام فرمودند:

دنیا همانند بازارى است که عدّه اى در آن ـ براى آخرت ـ سود مى برند

و عدّه اى دیگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند.

*************************************************

 (داستان کوتاه)

نامش جنیدی بود،از علمای ناصبئی و دشمن سرسخت علویان.

معلم علی شش ساله شده بود، بعد از شهادت پدرش به دستور معتصم.

باید ارتباطش را با شیعیان قطع می کرد و به خیال خودش و معتصم می خواست همراه با کینه ی اهل بیت اعتقادات ناصبی به او بیاموزد!

مدتی گذشت. حالِ علی را از او پرسیدند با لفظ کودک.

 عصبانی شد، گفت:"کودک کدام است؟ در مدینه عالم تر از من سراغ دارید؟"

- نه!

- به خدا قسم! هر چه می خواهم یادش بدهم، خودش می داند. ادامه اش را هم به من یاد می دهد. تمام قرآن را با تفسیر کامل می داند و با صدای خوش از حفظ می خواند . نمی دانم این همه علم را از کجا آورده،وقتی در میان دیوار های سیاه مدینه بزرگ شده.

علی شش ساله معلم خوبی بود برای معلمش.

جنیدی،ناصبی سرسخت ، شد از دوست داران اهل بیت.

 آن هم سرسختانه

******************************************************

حضرت امام علی النقی علیه اسلام فرمودند:

حکمت اثرى در دل ها و قلب هاى فاسد نمى گذارد.

*********************************************

(داستان کوتاه)

مردم را دور خودش جمع کرده بود، میگفت زینب است؛دختر فاطمه بردنش پیشه خلیفه . پرسید: " چطور جوان مانده‌ای؟"

گفت:

"پیامبر دست کشید بر سرم تا هر چهل سال یک بار جوان شوم."

علی‌ بن محمد آمد، رو به زن گفت:

"گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است.برو داخل قفس شیرها،اگر راست میگویی."

زن، پاهایش سست شد.عقب عقب رفت.

گفت :" می‌خواهی مرا به کشتن دهی، چرا خودت نمی‌روی؟"

همه ساکت شدند.متعجب و منتظر!

علی‌بن محمد وارد قفس شد. شیرها دورش راگرفتند. صورت‌شان را مالیدند به لباسش.

او هم دست میکشید روی یال‌هایشان ونوازششان می‌کرد.

*************************************************

حضرت هادی علیه السلام فرمودند:

کسی که خودبینی در او وارد شود هلاک میشود.

******************************************

(داستان کوتاه)

على بن محمد نوفل مى گوید: محمد بن فرج (یکى از اصحاب موثق امام جواد و امام هادى ) به من نامه نوشت : (اى محمد! کارهایت را سر و سامان بده و مراقب خودت باش )
من کارهایم را جمع و جور کردم ، ولى ندانستم منظور امام چیست ؟، طولى نکشید، ماءمون (طاغوت عصر) نزد من آمد و دستهایم را بست و مرا به سوى زندان حرکت داد، همه دارائى مرا مصادره کرد، هشت سال در زندان بودم ، سپس نامه اى از امام هادى (ع ) به من که در زندان بودم رسید، نوشته بود: (اى محمد! در سمت بغداد براى خود خانه تهیه نکن )
پس از خواندن نامه ، با خود گفتم : (من در زندان هستم و او برایم چنین نامه نوشته است ، براستى عجیب است )
چندان نگذشت که خدا را شکر مرا از زندان آزاد کردند.
محمد بن فرج پس از آزادى ، براى امام هادى (ع ) نامه نوشت و درباره استرداد اموالش که از طرف حکومت به ناحق تصرف شده بودند، استمداد نمود.
امام هادى براى او در ضمن نامه نوشت : (بزودى اموالت را به تو باز مى گردانند و اگر به تو نرسد، زیانى به تو نمى رسد).
هنگامى که (محمد بن فرج ) به شهر سامره رفت ، نامه اى برایش آمد که اموالت به تو برگردانده شد، ولى او قبل از دریافت نامه از دنیا رفت

***************************************************

حضرت هادی علیه السلام فرمودند:

هرکس مطیع و پیرو خدا باشد از قهر و کارشکنى دیگران باکى نخواهد داشت.

*********************************************

برای ِ آخر حرفی نیست جز امید ِ این که این مجال ِ ناچیز مقبول ِ خدا باشه و امیدوارم  عشق ِ به حضرت امام هادی علیه السلام  نور ِ همیشه دلهامون بشه

خداحافظ

***********************************

 

 

 

 

 

 

 

 

 


  • ۹۵/۱۱/۲۳
  • رادیو بدون شایعه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی