رادیو بدون شایعه

بایگانی
  • ۰
  • ۰

برنامه

 

به نام خدا

و

با کلی عید مبارک و شادباش و نقل و شریت و شیرینی

سلام

**************************************************************

گفت : مُشتلق بده

گفتم : مشتلق واسه چی

گفت : واسه یه خبر ِ خوب

دست توی ِ جیبم کردم ُ و همون جوری که دنبال ِ پولام میگشتم تو فکر ِ خبرایی بودم که این یه ماهه دلم میخواسته بشنوم

بهش گفتم: خبر ِ خوبت چیه؟

گفت .. اول مشتلق ُ بده

پولامو بیرون آوردم و گفتم خورد ندارم یه ده تومنی و یه تراول ِ پنجاهی

تراول پنجاهی رُ روی ِ هوا زد و گفت : عید ِ نیمه شعبانت مبارک

********************************************************

بله خدا مگه شب بهتر از امشبم میشه

عید ِ بزرگ ِ میلاد حضرت مهدی عج ا... تعالی فرجه الشریف که دلمون هممون براش پر میکشه مبارک باشه ایشالا

********************************************************

خب چه خبر از دور و بر .... کجاها رفتین .... کی اومده خونه تون؟

*************************************************

تا همین حالا کدوماتون تونستین مشتلق جمع کنین ؟

****************************************************  

امشب سری به کوچه و خیابون زدین یا نه ؟؟؟

آقا بین بیبین بیرون چه خبره

همه جا چراغونی و شیرینی و تبریک و مبارکباد ِ

***********************************************  

شادی ای که از فکر کردنه به روزهای ِ خوبِ ظهور  اقا حرت مهدی عج به دلامون میشینه

روزایی که سالهاست چشم براهشیم

***************************************************

از انتظاری آسمونی که اونقدر برای ِ خدا ارزشمند ِ که اون رُ در زمره عباداتش قرار داده

*************************************************

از نزدیک شدنه به خیری عظیم مثل ِ ظهور ِ امام ِ منتَظَر که گشایش ِ همه غم ها و پایانی بر همه سختیهاست

**********************************************

از نزدیک شدن به روزهایی که برای ِ زندگی کردنه در اون باید قدمی برداریم و دنیا رُ مهیا کنیم

************************************************

مهیا کردنی که شاید چندان سهل و ساده به نظر نرسه اما ممکن و شدنیِ

*********************************************

ممکن میشه اگه نگاهی به سرمشق ِ به جا مونده از بزرگان ِ قدیم کنیم و پامونو جای ِ پای ِ اونها بگذاریم

*********************************************

از کسایی که برای ِ بهتر شدنه دنیا و مهیا کردنه شرایط ظهور از هر چی که داشتن گذشتن

و حالا ادامه این راه رُ به ما سپردن

*****************************************

به مایی که اگر همت کنیم شاید به لطف ِ خدا به مقصد ِ این مسیر برسیم

*******************************************

به روزهای ِ خوب ِ ظهور که دنیا ... زندگی و هر چه هست به بهترین قرار خواهد بود

********************************************

به نظر ِشما اون انتظاری که در زمره عبادات قرار میگیره چه نوع انتظاری ِ و چرا منتظر بودنه برای ِ ظهور انقدر در پیشگاه ِ الهی مورد ِ توجه قرار داره؟؟؟؟

اصلا وظیفه ما توی ِ این روزای ِ چشم انتظاری چیه؟؟

شماره تماس:

شماره پیامک:

***************************************************

 

ما که توی ِ بچگی .... کارمون همین بود بخصوص توی ِ روزایی مثل ِ همین روزا که

البته شاید دلیلش پدربزرگم بود .... پدربزرگی که همیشه برای ِ هر خبر ِ خوب .. یه مشت نخودچی کیشمیش بهمون میداد و برای ِ خبر ِ عید .... یه قیف ِ کاغذی بزرگ ... آب نبات

یادمه توی ِ بچگی ... همیشه بین مون مسابقه بود ... مسابقه که کی زودتر میفهمه و خبر ِ خوب ُ  به بابابزرگ میده

البته بابابزرگمم بی انصافی نمیکرد و به هممون آب نباتها رُ میداد

اما اشتیاق ِ اول بودن ... واسمون یه چیز ِ دیگه بود

بابا بزرگم همیشه میگفت : توی ِ دنیا هم خبرای ِ خوب هست .. هم بد .. ولی همیشه خبرای ِ خوب بیشتره

میگفت : این خود ِ آدمان که انتخاب میکنن خبرای ِ خوب ُ بشنون یا بد

میگفت: خوش خبری یه هنر ِ

یه هنر که هر کسی نداره و اونایی که دارن زندگیهاشون شیرینه

واسه همین برامون جایزه گذاشته بود

یه مشت نخود چی کیشمیش یا آب نبات که البته این فقط مال ِ عید نبود

همیشه هر کی براش خبر ِ خوب میبرد مژده گونی میگرفت

****************************************************  

مطمئنا یکی از مهم ترین شاخصه های منتظران، کسب معرفت  و شناخت نسبت به حضرت مهدی علیه السلام ِ  در منابع روایی نقل شده است که: روزی امام حسین ع بر اصحاب خویش وارد شدند و فرمودند:

ای مردم! خداوند بندگان را نیافرید، مگر برای این که او را بشناسند، زمانی که او را شناختند، او را پرستش کنند و هنگامی که او را پرستش کردند، با عبادت و پرستش او از بندگی غیر او بی نیاز گردند.

مردی عرض کرد: ای پسر پیامبر! ، معرفت خداوند چیست؟

فرمود: شناخت اهل هر زمانی نسبت به امامشان، امامی که طاعت او بر آنان واجب است.

 در اهمیت شناخت امام و حجّت هر زمان، همین بس که نشناختن او، مساوی با بی دینی و جهالته

چنان که در حدیث مشهور بین مسلمانان از پیامبر اکرم ص روایت شده است که فرمودند: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است

**********************************************

میگن خدا دستهای ِ بخشنده رُ دوست داره

میگن خدا اونایی رُ که دل ِ بقیه رُ شاد میکنن دوست داره

مژده گانی دادن یه اتفاق ِ ساده اس که با دستهایِ بخشنده ات ... دل ِ بقیه رُ خیلی آسون شاد میکنی

*************************************************

عارف بزرگ مرحوم حاج اسماعیل دولابی در شرح مهیا کردنه دنیا برای ِ ظهور داستانی زیبا دارن به این قرار که

پدری چهار تا از بچه های خودش  را گذاشت توی اتاق و گفت این جا ها را مرتب کنید تا من برگردم. می خواست ببیند کی چه کار می کند.

خودش هم رفت پشت پرده .

از آن جا نگاه می کرد می دید کی چه کار می کند، می نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.

یکی از بچه ها که گیج بود یادش رفت. سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی گذارم کسی این جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش. ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم .

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می کرد همه جا را.

می دانست آقاش دارد توی کاغذ می نویسد، بعد می رود چیز خوب برایش می آورد. هی نگاه می کرد سمت پرده و می خندید. دلش هم تنگ نمی شد. می دانست که هم این جا است.

توی دلش هم گاهی می گفت اگر یک دقیقه دیر تر بیاید باز من کارهای بهتر می کنم.

آخرش آن بچه  شرور همه جا را ریخت به هم. هی می ریخت به هم، هی می دید این دارد می خندد، خوشحال هم است، ناراحت نمی شود.

وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد.

او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.

زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله.

نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن. خانه را مرتب کن.

وظایف ات را انجام بده. او می آید …

***********************************************

اگه خیلی اهل ِ ذوقین همیشه چند تا هدیه کوچولوی ِ دست به نقد ..... پیش ِ خودتون داشته باشین

هدیه هایی که میدونین آدمای ِ دور و برتون خیلی دوستش دارن  و برای ِ خبرای ِ خوبی که ازشون میشنوین اونا رُ بهشون مشتلق بدین

چون مشتلق اگه یه چیزی باشه که آدم دوستش داره

بیشتر بهش مزه میده

مادر ِ من اینجوری بود ..... یه سبد ِ خیاطی داشت که گنجه مشتلق هاش بود

یه سبد پر از عروسکهای ِ کوچولو که من و بچه های ِ فامیل عاشقشون بودیم

****************************************************

بابابزرگم میگه :

میشه آدم منتظر مهمون عزیزی باشه ولی مهیای پذیرشش نباشه ؟!

البته که غیر ممکنه !

افسوس که ما " غیر ممکن "  رو ممکن کردیم و " ممکن " رو غیر ممکن ...

یه جایی یه چیزی خوندم که خیلی به دلم نشست ..... اونجا نوشته بود

" امام زمان آمدنی نیست ، بلکه آوردنی است. "

*****************************************************

می نویسم که شب تار، سحر می گردد

یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد...

یا صاحب الزمان ادرکنی

***********************************************

کسی میگفت : دلم بهمستحبی خوش است که جوابشواجب است
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه...

********************************************

مژده گونی یه بهونه اس

یه بهونه از صدها و هزاران بهونه ساده ای که میتونه رنگ و بوی ِ زندگی ماها رُ عوض کنه

****************************************************

در روایتی از امام صادق(علیه‌السلام) به منتظران حضرت ولی عصر (علیه‌السلام) در عصر غیبت اشاره شده و حضرت در بیان ِ ویژگی ِ منتظران میفرمایند:

از ویژگی ِ منتظران اعتقاد و ایمان راستین به امام زمان (علیه‌السلام)

بر پا داشتن و اهمیت دادن به نماز.

و انفاق و بخشش به فقیران و مستمندان است

***********************************************

زندگی ِ همه ما پر از خبرای ِ خوب ِ

پر از خبرای ِ خوبی که ماها از کنارشون رد میشیم

اما اگه گوشی برای ِ شنیدنشون داشته باشیم

دنیامون گلستون میشه

****************************************************

(داستان کوتاه)

توی ِ دانشگاه یه دوستی داشتم که خیلی اهل ِ کارای ِ درست و حسابی نبود و کارنامه اش پر بود از گناه های ِ کوچیک و بزرگ

چند روز ِ پیش توی ِ خیابون دیدمش .. خیلی عوض شد

بهش گفتم : چی شده .. کلا زیر و رو شدی

بهم گفت :

توی ِ همون سالهای ِ دانشگاه یه بار قرار شد ببرمون اردو

اونم کجا .. قم .. منم واسه واسه این که با بچه ها باشم ثبت نام کردم و رفتم

قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشیم..
وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت،بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن…من چندبار خواستم سلام بگم
منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن
یه لحظه تو دلم گفتم:”"حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!!تو که خودت میدونی چقدر خراب کردی…!!!”"
خلاصه خیلی اون لحظه تو فکرفرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،وقتی برگشتم کارامو سروسامون دادم،تغییر کردم،مدتی گذشت،یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم
،از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم،چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن،اما به هرحال قبول کردن
اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،من دم در سرم رو پایین انداخته بودم و تو فکر ِ اون دفعه قبل بودم که ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن"حمید..حمید…حاج آقا باشماست”"
نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…آهسته در گوشم گفتن:
-
یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی

***********************************************

با سلام ای آقا ...

و کمی بیتابی ...

چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد! ...

کوچه ها منتظرند ...

دشت ها حوصله ی سبزه ندارند دگر ...

پس چرا دیر آقا ؟! ...

ای نفس ها به فدای کف نعلین شما ! ...

اندکی تند قدم بردارید

**********************************************

خدایا

آنچنان زمین گیرم نکن

که هنگام ظهور مولا، توان برخاستن نداشته باشم

************************************************

 

 


  • ۹۵/۰۲/۲۸
  • رادیو بدون شایعه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی