رادیو بدون شایعه

بایگانی
  • ۰
  • ۰

راه شب

 

به نام ِ خدا و سلام

*******************************************************

دیگه کم کم هوا حسابی سرد شده و مزه زمستون به دلامون نشسته ....

حالا به نظر ِشما  توی  یه هوایی مثل ِ هوای ِ  سرد ِ زمستونی ِ  امشب... چی بیشتر از همه میچسبه؟؟....

یه چایی ِ داغ ِ لب سوز ِ لب دوز ِ دیشلمه که  بخار ازش بلند میشه ؟؟؟؟

یه کاسه فرنی ِ خوشمزه و زعفرونی که حسابی گرمت کنه؟؟؟؟

یه لیوان شیر ِ داغ  با خرما ؟؟؟

نه .....

اونی که توی ِ این  سرمای ِ زمستونی حسابی میچسبه

یه گپ ِ شبونه راه ِ شبی ِ

اونم راه ِ شب ِ شنبه شبی

****************************************************

اگه دوست دارین توی ِ این سرمای ِ البته دلچسب ِ زمستونی ، دلاتون گرم بشه و مهمون ِ لحظات ِ خوبی باشین

توی ِ این چند دیقه پیچ ِ رادیوتونو نچرخونین و همین جا

با ما  بمونین

****************************************************

امشب  نُقل ِ شیرینی ِ حرفامون از آدمایی ِ که هر روز  حداقل یکی و دوبار میبینیمشون

**************************************************************

آدمایی ِ که چندان دلچسب نیستن اما باید باهاشون کنار اومد و ....  یه جورایی تحملشون کرد چون ......

**************************************************************

چون خیلی از این آدما ... کسایی هستن که خیلی به ما مربوط میشن

**************************************************************

کسایی که یه وقتایی خواهر .. برادر .. مادرشوهر و پدرخانممون هستن

**************************************************************

گاهی هم حتی ..... همسایه .. همکار و یا یه رفیقی که همیشه فکر میکردی بهتر از اون کسی نیست

**************************************************************

کسایی  که ماها  شاید توی ِ فرهنگ ِ تُعارفی مون،  هیچ وقت چیزی  بهشون نگیم

اما ... اما از اونجایی که  معمولا ، بعید ِ حرف ُ توی ِ دلمون نگه داریم

با یه ضرب المثل ِ اصیل ِ ایرونی هر چی توی ِدلمونه رُ میریزیم بیرون

**************************************************************

شما فکر میکنین اونچیزی که  من میخوام بگم چیه؟؟؟؟

**************************************************************

اون چیزی که من میخوام بگم .. یه خودخواهی ِ  ، یه خودخواهی با یه ظاهرِ ،  تر و تمیز و مودب و حتی دوستانه با لبخندی  ملیح

**************************************************************

یه خودخواهی واسه اونایی ِ که دنیا رُ فقط برای ِ خودشون میخوان

**************************************************************

کسایی که همه چی وقتی به اونا میرسه باید یه جور ِ دیگه ای بشه

**************************************************************

کسایی مثل ِ

شهناز خانم همسایه مون .. که تاقبل از این که دخترش عروس بشه .. هر جا واسه جاهاز برون دعوتش میکردن هی با ایما و اشاره میگفت : توی ِ این گرونی درست نیست به خدا این جاهازهای ِ آنچنانی

اما وقتی نوبت ِ دختر ِ خودش شد .... سه تا کانتینر اثاث فرستاد خونه دامادش

ما که نبودیم اما میگن یخچالش ُ باچرثقیل بردن توی ِ خونه

**************************************************************

یا همین آقا فرهاد ..... که  صدای ِ تلویزیونشون همیشه انقدر بلند ِ که از سر ِ کوچه هم میشه فهمید کدوم کانال چی داره، اون وقت بچه ها که میرن توی ِ حیاط  خونه بازی کنن

مدام کله اش از پنجره بیرونه و سخنرانی ِ روانشناسی میکنه با موضوع ِ تربیت ِ کودکان و پدر و مادرهای ِ بی مسئولیت

**************************************************************

یا این آقا سیاوش .... که همیشه صبحها با صدای ِ ناله و نفرینش در حق ِ اونایی که بهداشت ِ کوچه رُ رعایت نمیکنن از خواب بیدار میشم ... ولی من چد بار دیدمش که یواشکی آشغالاشو میذاره جلوی ِ در خونه بقیه همسایه ها

**************************************************************

آخه این وسط یکی نیست که بگه

بابا .... اگه قراره حرفی هم باسه هم باشه ... اول یه سوزن به خودتون بزنین ... بعدش یه جوالدوز به دیگران

**************************************************************

من نمیدونم روانشناسا چی میگن ..... اما  به نظر ِ من این جور آدما خیلی ازخود متشکرن

**************************************************************

به نظرِ شما کدومش سازنده تره... سوزنی که آدم به خودش میزنه یا جوالدوزی که حواله بقیه میکنه؟؟؟؟

شماره تماس:

شماره پیامک:

******************************************************

از هر کجای ِ ایران ِ عزیز که شنونده ما هستین با ما بمونین که امشب کلی گپ و گفت داریم با هم

********************************************************

(داستان)

دیروز رفته بودیم خونه آقاجون اینا

البته  این برنامه شام ، یه اقدام ِ از پیش طراحی شده  بود که خانمم برنامه ریزیش ُ کرده بود تا تویِ این مهمونی ِ شام

دختر ِ خواهرش  و  بچه پسرعموی ِ من، سامان ، همدیگه رُ ببینن  که اگه قسمت شد با هم ازدواج کنن

چشمتون روز ِ بد نبینه

همین بچه پسرعمو که مثلا میخواست خودش ُ نشون بده ، قبل از غذا کلی درباره فرهنگ ِ غذا خوردن و چطور نشستن سر ِ میز و گرفتنه قاشق و چنگال و استفاده از دستمالِ سفره واسه همه و البته بیشتر برای ِ مریم .. خواهر زاده خانمم حرف زد

البته من که میدونستم این حرفا واسه چی بود

مثلا میخواست یه خودی نشون بده .....

خلاصه تا موقع ِ شام انقدر از این چیزا گفت  که بنده خدا  مریم  فکر کرده بود  سامان  از خارج اومده که انقدر این چیزا رُ بزرگ میکنه

این دُرفشانیها همچنان ادامه داشت تا اونجایی که سر ِ میز ِ غذا  هم تا قبل از رسیدنه ته دیگ .... تا میتونست از من و نشستنمو و غذا خوردنم ایراد گرفت

اما ..... اما  تا ته یگ اومد همچین به ظرف ِ ته دیگ حمله ور شد که تیکه های ِ ته دیگ عین ِ ترکش .. همه جای ِ سفره پخش شد

برای ِ یه لحظه همه مات موندن و من فقط نگاش کردم

راستش دلم خنک شده بود

تو همین فاصله .. تا همه از شوک ِ کار ِ آقا سامان بیان بیرون .. آروم به خواهرزاده خانمم  گفتم : آدم ها رو موقع تقسیم ته دیگ باید شناخت، سفر و این چیزا الکیه

بعدشم سرمو چرخوندم سمت ِ سامان و گفتم به جای ِ این همه سخنرانی

یه سوزن به خودت بزن و یه دجوالذوز به من و انقدر ازم ایراد نگیر

میبینی که یهو این جوری میشه که نباید بشه

به نظرِ شما کدومش سازنده تره... سوزنی که آدم به خودش میزنه یا جوالدوزی که حواله بقیه میکنه؟؟؟؟

شماره تماس:

شماره پیامک:

**************************************************

این ضرب المثل از اون ضرب المثلهای ِ که همچین همین جوری نمیشه رفت سراغش

از ما گفتن ....

من همین جا اولش یه هشداری بدم

اونم این که

این ضرب‌المثل بر خلافِ  ظاهر ِ با کلاس و خوش استیلش که نشونه ای از  انصاف و مروت ِ .... همچین ممکنه یه بلایی سرتون بیاره که تا ابد یادتون بمونه چون اگه یه سوزن به خودتون بزنین و یه جوالدوز به بقیه ، قطعاً دیگران از برخورد ناعادلانه شما عمیقاً برانگیخته و خَشمناک میشن و همچین  دسته‌ جمعی خدمت شما می‌رسن!

حالا خودتون میدونین و انصاف و مروت

******************************************************

میدونین خیلی وقتا فکر میکنم حقم خیلی تضییع شده

البته اگه قصه فقط به خودم ختم میشد خیلی مهم نبود

چون مشکل اینجاست که تضییع ِحق ِ من تضییع ِ حق ِ خیلیا رُ به دنبال داره

مثلا من یه وقتایی فکر میکنم اگه من رییس ِ یه اداره بودم

دستور میدادم این ضرب المثل ِ طلایی رُ بزنن توی ِ سردر ِ  همه ورودی ِ ها بزنن .....

قصه ارباب رجوع و کارمند یه قصه تاریخی ِ و هر انسان ِ فرهیخته ای میدونه که این قصه هم روی ِ خوش داره و هم ناخوش

اما اگه آدم یه سوزن به خودش بزنه و یه جوالدوز به بقیه خیلی چیزا حل میشه

چون اینجوری یادمون نمیره که همه ما گاهی پشت ِ میز هستیم و گاهی جلوی ِ میز

پس هوای ِ همدیگه رُ بیشتر داریم

******************************************************

من یه دوستی دارم که همیشه موقع ِکارای ِ اداری با خودم میبرمش چون در بحرانی ترین دقایقی که دود از سر ِ من بلند میشه یه حرفایی میزنه که آب ِ روی ِآتیش ِ

اون میگه وقتی شما واسه کارت به یه جایی وارد میشی و میبینی که  کارمندی مشغول چای خوردنه  باید این حس رُ داشته باشی که شاید فرد ِ مذبور جواب نفرات قبلی رُ داده و خسته شده و شاید الان به اون چای نیازِ مبرم داره و بعد از یک استراحت کوچک کار شمار رُ بهتر انجام میده .

پس لطفا اگه به ادرات مراجعه کردین و کارمندان ِ محترم رُ در حال ِ صرف ِ صبحانه

میان وعده  .... نیم چاشت .... ناهار .... عصرانه .... شام .... چای ِ ساعت ده ... چای ِ ساعت 12... چای ِ ساعت 2 .. چای ِ ساعت 3  .... مشاهده فرمودین

به جای ِ داد و فریاد و گله و شکایت از کم کاری یه سوزن به خودتون بزنین

و فکر زدنه جوالدوز به اونا رُ هم از سرتون بیرون کنین چون اینجوری ممکنه به جای ِ یه سال کارتون برای ِ همیشه مختومه بشه

******************************************************

دیروز عصر خسته و کوفته از سر ِ کار رفتم خونه ... تا خانمم چایی بریزه روی ِ کاناپه دراز کشیدم .. یدفعه یه صدای ِ بلندی اومد که چسبیدم به سقف

تا به خودم اومدم دیدم همسایه طبقه بالایی مونه که صدای ِ موسیقیش ُ بلند کرده و خودشم داره در حد ِ فریاد باهاش میخونه

خانمم از توی ِ آشپزخونه گفت : "میبینیش این همون اقایی ِ که توی ِ جلسه ساختمون تذکر میداد که از طبقات آروم تردد کنین و مزاحم بقیه نشین .. آخه یکی نیست بهش بگه مرد ِ حسابی یه سوزن به خودت بزن یه جوالدوز به بقیه"

حق با خانمم بود .. یه چند دیقه ای صبر کردم اما انگار قصه تمومی نداشت انگار از صدای ِ خودش خیلی خوشش اومده بود

رفتم بالا و در ِ خونه شونو زدم ... با سر و کله خیس اومد بیرون و گفت : بله

سلام کردم و گفتم : ببخشید ولی صدای ِ خودتون و موسیقی تون یه کم آزازر دهنده اس

تو چشمام نگاه کرد و گفت : از نظر ِ من آدم صداش هر چی هست باس یه جوری باشه که وقتی خودش می خونه حال کنه ... بقیه مشکلشونو بندازن توی صندوق انتقادات"

بعدشم در ُ و بست و رفت

************************************************************

یه چیزی هم هستا  اونم این که این سوزن و جوالدوز ِ واسه خیلیا شده سرگرمی و مشغولیت ِ زندگیهاشون شده

این سوزن و جوالدوز ِ خوبه اما یادمون نره که هر چیزی تعادلش خوبه و نباید شورش در بیاد

چون واسه بعضیا

سرت تو کار خودت باشه فقط یه جمله نیست، یه سبک زندگیه که باید یاد بگیرن

سوزن و جوالدوز واسه این جور آدما یه کم خطرناکه چون هم به خودشون آسیب میزنن

هم به بقیه

****************************************************

دیروز تولد ِ پسرخواهرم بود .. رفتیم خونه شون ، خانمم واسش یه تی شرت خریده بود

نمیدونین خواهرم از وقتی به محتویات ِ کادوی ِ ما پی برد چه قیافه ای میاومد

باور کنین اگه روش میشد میگفت: میوه و شیرینی هم نخوریم

منم نگه داشتم تا موقع  باز کردنه کادوها ... هدیه مار ُ که باز کردن به پسرخواهرم گفتم: باز خوبه مال ِ تو تیشرت ِ چون خیلیا  واسه کادوی ِ تولد ... پارچ و لیوان هدیه میدن .....

هیچی دیگه .. خواهرم تا اخر ِ مهمونی هیچی نگفت ، فکر کنم ترسیده بود که طی ِ یه مرحله دیگه واسه همه فاش کنم که اون کسی که توی ِ تولد ِ شیش سالگی ِ پسرم یه دست پارچ و لیوان بهش داد خودش بوده

دلم خنک شده بود .. یکی نبود بهش بگه یه سوزن به خودت بزن

یه جوالدوز به بقیه

***************************************************

میدونین من یه وقتایی به واقعی بودنه عمه ام شک میکنم نه به واقعی بودنه خودش

به این که عمه من باشه

آخه از وقتی یادمه همش دنبال ِ ایراد گرفتنه از ما بود

بخصوص توی ِ درس

نمیدونم چرا هر وقت بچه اش یه بیست میگرفت شیرینی میگرفت و میاومد خونه ما

و میگفت که خواستم دور ِ هم باشیم

مادر ِ منم حَساس .. هی حرص میخورد و نگاه های ِ آنچنانی حواله من میکرد

چشمتون روز ِ بد نبینه .. یه چند باری حتی نزدیک بود از خونه بیرونم کنه .. میگفت : تو مایه خجالت ِ مایی

خلاصه قصه گذشت تا .... سال ِ کنکور

جوابا که اومد قبل از خودم دنبال ِ اسم ِ دختر عمه ام بودم ..... با یه ترفندی فهمیدم از چهل هزار نفری که مجاز شده بودن نفر ِ سی و نه هزارم شده بود

هیچی دیگه ... منم یه جعبه بزرگ ِ شیرینی گرفتم و با مامانم رفتیم خونه شون

عمه ام گفت : چه عجب از این طرفا

منم خندیدم و گفتم : خواستم دور ِ هم باشیم و تبریک بگم بهتون برای ِ مریم جون

عمه ام که معلوم بود از رتبه مریم خبر داره گفت : واسه چی

گفتم واسه این که معلوم شد هنوز هزار نفر از مریم خنگ ترن

 

میدونین اونجا اولین جایی بود که حس کردم این سوزن و جوالدوز ِ یه جاهایی دل ِ آدم ُ حسابی خنک میکنه

****************************************************

میدونین حساب ِ سوزن و جوالدوز نیست

اگه یاد بگیریم که برای ِ بهتر شدن

و بهتر کردن

زبون ِ محبت و دلسوزی ِ صادقانه از همه چی بهتر

و حتما موثرتر

***************************************************

(برای ِ حضرت امام رضاع)

وقتی نام ِ تو می آید ... من دستهای ِ خالی خود را میبینم و مهربانی ِ تو را که نهایتی ندارد

وقتی نام ِ تو می آید .. من .. کوچکی ِِ خودم را میبینم و بزرگی تو را که در اوجی اعلاست

وقتی نام ِ تو می آید .. من کسانی را میبینم که در طریق ِ مهر از من جلوترند

و قدم های ِ من هیچ وقت به آنها نمیرسد

اما .. اما تو بگو .....

وقتی آهوهای ِ گریز پای ِ صحرا هم از محبت ِ تو بی نصیب نمیمانند

میشود که سهم ِ من از محبت ِ تو هیچ باشد ؟؟!!!

نه ...... به مهربانی ِ تو قسم که نمیشود ....

پس سلام ِ من بر تو که میدانم بی جواب نیست و آغاز ِ باران ِ محبت ِ توست

*****************************************

(برای ِ حضرت مهدی عج)

رسم ِ ما با تو ..از ازل رسم ِ محبت بوده است

رسم ِ محبت ِ معشوقی که عاشقانی بسیار دارد و به محک ِ این عشق .. سهمشان هجران شده است

هجران ... تا از میان ِ این خیل ِ عاشق ..تنها .. کسانی بمانند که محبتشان حقیقی ست

کسانی که پس از ظهور .... رفیق ِ نیمه راه نمیوشند و تا ابد ... تا وصال ِ راستین میمانند

خدایا به سختی ِ این روزهای ِ انتظار .. محبت ِ ما را حقیقی کن

***************************************

(خاداحافظی)

برای آخر حرفی نیست جز امید ِ این که بدونیم

فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه ی انسانها کافیه ، ما همه شما و خودمونو فقط  به نگاه او میسپاریم

پس

تا قراری دوباره

خداحافظ

*****************************************

 

 

 


  • ۹۴/۱۰/۱۳
  • رادیو بدون شایعه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی