رادیو بدون شایعه

بایگانی
  • ۰
  • ۰

راه شب

 

به نام ِ خدایی که عزیز ِ

و جاش توی ِ دل ِ بنده هاش ِ

*******************************************

خوش اومدین به راه ِ شب ِ شنبه شب

که حالا بعد از سالها واسه هممون کلی خاطره قشنگ ساخته

*************************************

خاطراتی که حتی با فکر کردنه بهشون هم شب ِ پاییزیمون یه رنگ وبوی ِ دیگه ای میگیره

یه رنگ و بوی ِ خوب .. مثل ِ حس ِ خوب ِ همراهی ِ شما که توی ِ این شب ِ کمی تا قسمتی سرد دل ِ مار ُ گرم میکنه

************************************

راستی میونه شما با زندگی و احوالات ِ زندگیتون چه جوری ِ ؟؟؟

از زندگیهاتون راضی هستین ؟؟؟؟

********************************

نکنه جز ء این آدمای ِ سخت گیری هستین که همیشه دارن  واسه خودشونو و بقیه ، مو رُ از ماست میکشن بیرون اونم یه موی ِ سفید ُ

*************************************

نکنه از اونایی هستین که هر اتفاق ِ کوچیک ِ زندگی واسشون یه پروژه اس

*************************************

نکنه حتی نفس کشیدنم واستون قاعده و قانون داره و محال ِ تحت ِ هیچ شرایطی خلاف ِ ریزه کاریتون قدمی بردارین

*************************************

نکنه جز اونایی هستین که تا دعوتشون نکنن حتی خونه مادرشون نمیرن و اگه جایی برن توقع ِ پذیرایی آنچنانی دارن

*************************************

نکنه بچه هاتون حتما باید دانشگاه برن و فوق تخصص بگیرن وگرنه هیچ جایی توی ِخانواده ندارن

*************************************

نکنه خاستگار ِ دخترتون باید صد تا فرم پر کنه و آزمون بده تا بهش اجازه بدین زنگ ِ در خونه تونو بزنه

*************************************

نکنه قانون ِ زندگیتون صفر و یک ِ و این وسط هیچ چیز ِ دیگه ای وجود نداره

****************************************

نکنه خونه تون فقط باید توی ِ یه محله خاص باشه و به هیچ قیمتی یه متر هم پایین تر نمیان

*************************************

خداییش اگه اینجوری هستین ... حالتون خوبه؟؟؟

**********************************

فشارخون و چربی و قند عصبی ندارین؟؟؟

************************************

اصلا آب ِ خوش از گلوتون پایین میره؟؟؟

*************************************

فرصتی برای ِ کیف کردن و خوش گذروندنه توی ِ زندگی دارین

***************************************

واقعا این همه سخت گرفتن و پیچیدگی لازمه؟؟؟

*************************************************

یعنی کسایی که اینجوری زندگی نمیکنن طعم ِ خوشبختی رُ نچشیدن؟؟

******************************************

معلومه که نه ..... مگه میشه با این همه اما و اگر راحت هم زندگی کرد

نخیر اقا نمیشه

شما چی فکر میکنین

به نظر ِ شما اونایی که انقدر سخت میگیرن خوشبخت زندگی میکنن

آرامش دارن

اگه نه چیکار کنیم که یه هم آسون تر بگیریم و راحت تر زندگی کنیم

شماره تماس:

شماره پیامک:

*****************************************

این شب ِ خوب ِ پاییزی رُ از هر کجای ِ این وطن ِ عزیز  با ما همراه باشید

که امید ِ ما همراهی ِ شماست

********************************************

(داستان)

راستش من دیشب که خونه آقاجون بودم .. همین حرفار ُ با آقاجونم زدم

و اقاجونم گفت :

من کلا با سخت گرفتنه زندگی مخالفم و جالب اینه که معمولا کسایی زندگی رُ آسون میگیرن که یه تجربه خیلی خیلی سخت رُ پشت سر گذاشتن

مثلا اونایی که یه کسی رُ خیلی دوست داشتن و از دستش دادن

کسایی که از بستر یه بیماری ِ سخت بلند شدن

کسایی که یه غصه خیلی بزرگ ُ پشت سر گذاشتن

کسایی که از زیر ِ یه بار ِ سنگین بیرون اومدن

کسایی که بعد از مدتها فشار .. استرش و اضطراب حالا روزای ِ آرومی رُ میگذرونن

این جور آدما سخت نمیگیرن

میدونین چرا

چون یه جورایی توی ِ زندگی به اون آخرش رسیدن و حالا فقط چیزای ِ مهم واسشون ارزش دارن

آقاجون بهم گفت : تا حالا شده با یکی از این آدما حرف بزنین

بعدشم تو سکوت ِ من خودشم جواب داد که من حرف زدم

آقاجون گفت : جوون تر که بودم .. قرار شد قاب ِ چوبی ِ پنجره های ِ یه بیمارستان ُ تعمیر کنم و به همین دلیل  یه مدتی توی ِ بخش ِ بیماران ِ سرطانی  یه بیمارستان بودم

جایی  که توش از هر سن و سال و شغل و تحصیلاتی آدم بود

بچه و جوون گرفته تا پیر

کارگر و نقاش گرفته تا استاد دانشگاه

آدم ِ فقیر گرفته تا یه کسی که حساب ِ ثروتش از دستش در رفته بود

اونجا واسه خیلیاشون اصلا معلوم نبود که فرداش هستن یا نه

و این باعث میشد که ساعاتشونو صرف ِ چیزی کنن که ارزش داره

من گاهی وقتا توی ِ استراحت ِ بین ِ کارم باهاشون هم صحبت میشدم و با هم گپ میزدیم یه بار ازشون پرسیدم که اگه حالشون خوب بشه و برگردن چه جوری زندگی میکنن

باور نمیکنی علیرضا ولی جواب ِ همشون تقریبا تو یه مایه بود

این که ...... بیشتر میخندن

با شادیهای ِ کوچیک هم دلخوشن

سخت نمیگیرن

آدما رُ بیشتر دوست دارن

و وقتشونو بیشتر با خانواده میگذرونن

توی ِ حرف ِ هیچ کدوم از اونها خبری از دلواپسیها و سختگیریهای ِ روزمره زندگیهای ِ ما نبود

 

به نظر ِ شما اونایی که انقدر سخت میگیرن خوشبخت زندگی میکنن

آرامش دارن

اگه نه چیکار کنیم که یه هم آسون تر بگیریم و راحت تر زندگی کنیم

شماره تماس:

شماره پیامک:

 

*******************************************

بعضی از ماها فکر میکنیم بعضی از اتفاقات اونقدر مهمن که میتونه زندگیهامونو زیر و رو کنه ولی واقعیت اینه که این وطر نیست و این وسواس ساخته ذهن ِ خسته و تحت ِ فشار ِ خود ِ ماست

مثلا این که بچهء ما گاهی غذاش ُ روی ِ لباسش بریزه چیز ِ مهمی؟؟؟
این که بچه جوونمون بخواد یه وقتایی برای ِ خودش تنها باشه .. فاجعه اس؟؟؟؟

این که همسرمون بخواد با دوستاش ماهی ... یه بار بیرون بره یعنی به خانواده اش اهمیت نمیده؟؟؟

این که توی ِ هفته یه وقتایی غذای ِ حاضری بخوریم

این که یه جاهایی با وجود ِ همه برنامه ریزیها پول کم بیاریم

این که یه وقتایی خیلی هم پدر و مادر ِ بی عیب و نقصی نباشیم

این که خودمونو برای ِ اشتباهات کوچیک و تصادفی ببخشیم

این که توی ِ سه تا مهمونی یه جور لباس بپوشیم

این که یه غذا سر ِ سفره مهمونی آبروریزی نیست

این که دامادمون تحصیل کرده اس اما خونه ای از خودش نداره بدبختی نیست

این که دخترمون با هزار امید و آرزو زندگیش ُ از یه خونه اجاره ای شروع کنه مصیبت نیست

این که اگه ماشین نداریم و با اتوبوس و مترو این ور و اون ور میریم اصلا زشت نیست

و کلی حرف دیگه که میدونم توی ِ زندگیهای ِ خیلیامون گره شده

اما .. واقعا واقعا ... واقعا کوچکترین ارزشی نداره

********************************************

تا حرف میزنی میگن مردم چی میگن

آقا مردم هر چی میخوان بگن

مگه همون مردم وقتی میخوان کاری انجام بدن نظر ِ منو و شما رُ میپرسن

کار ِ ما همین که خدایی و عقلی و اخلاقی درست باشه کافیه

دیگه بقیه اش اصلا مهم نیست

*****************************************

یکی از جاهایی که این سخت گیریا فاجعه شده

توی ِ ازدواج

پدر و مادر هار ُ که میبینی همه نالان و گریان که آقا نه پسرمون زن میگیره نه دخترمون شوهر میکنه

همش میگن جوونا توقعشون رفته بالا

اولا کی توقع ِ این بچه هار ُ برد بالا

دوما .. اصلا این توقع ِ رفته بالا چرا همین جوری دست روی  دست گذاشتیم و نگاش میکنیم

من اینو هم به جوونا میگم هم پدر و مادرا

آقا نیست اون خیالی که از همسر آینده تون واسه خودتون ساختین .. نیست .. پیدا هم نمیشه

یه کم تشریفتونو بیارین پایین تا شاید یه اتفاقی بیفته

حجت الاسلام قرائتی جایی یه مطلبی رُ تعریف کردن که من هم شنیدنش ُ خالی از لطف نمیدونم

ایشون میگفتن که:

من یک کارت عروسی از یک دختر خانمی که خانه پدرش رفته بودم  به دستم رسید و از بس جذب این کارت شدم کارتش رُ با خودم آوردم قم. یکی از افراد محترم تبریز دخترش را عروس میکند بعد در کارت عروسیش می نویسد که: باسمه تعالی دوشیزه فلانی و آقای فلانی به ازدواج هم در آوردند بنا داشتیم جشن با شکوهی بگیریم شما را هم دعوت کنیم اما تصمیم گرفتیم بودجه جشن را بدهیم به یک خواهر و برادر و آنها هم ازدواج کنند.

بنابراین جشنی نداریم کارت را فرستادیم که بدانید ما عروس شدیم ولی تشریف نیاورید. این کارت کارت اطلاع بود که بدانید که ازدواج انجام شد گرچه از دیدارتان محرومیم ولی امیدوارم کار ِ ما را بپسندید......

خداییش اگه یک سال تشریفات ازدواج کم بشه هیچ دختر و پسری بی زن و بی شوهر نمی مونن و اگه یک سال پولهایی که در ساختمانها خرج دکور سازی می شه کم بشه کسی بی خونه نمیمونه
***************************************
پنجاه سال ِ تمام هر روز صبح دعوا کرد که چرا این خمیر دندون ُ از بالا فشار میدین

باید از پایین یواش یواش بیاد بالا

پنجاه سال تمام هر روز موقع ِ رفتن جلوی ِ در دعوا کرد که چرا این خط ِ اتوی ِ شلوار ِ من دو تاست

پنجاه سال ِ تمام توی ِ ترافیک به همه غر میزد

پنجاه سال ِ تمام از این که اتاقش ته ِ راهرو بود شاکی بود

پنجاه سال ِ تمام به کسی که واسش چایی میاورد غر میزد که کم رنگ ِ

پنجاه سال ِ تمام سر ِ غذا با هم بحث میکرد که با هم حرف نزنن

پنجاه سال ِ تمام همه رُ مجبور کرد ده شب برن بخوابن

پنجاه سال ِ تمام بدون ِ دعوت و سرزده خونه هیشکی نرفت

پنجاه سال ِ تمام واسه هر مهمونی از یه هفته قبل تشریفات داشت

خودش فکر میکرد ... آدم خوبیه .. مدیر ِ .. کنترل ِ زندگی و زن و بچه شُ داره

اما ..... اما حالا تنهاست

توی ِ یه خونه ای که توش دیگه هیچ کس خلاف ِ قانونش آب هم نمیخوره

خانمش فوت کرده ... و بچه هاش به تلفن بسنده میکنن

چون دیگه هیچ کسی حوصله سخت گیریهاش ُ نداره

*****************************************

قاعده و نظم خوبه

درست انجام دادنه کارا ... مهمه

اما باید یه چیزی رُ قبول کنیم اونم این که

یه ماشین ِ تخصصی هم گاهی خطا میکنه چه برسه به آ دم

باید قبول کنیم که یه وقتایی حوصله خیلی خوب بودن ُ نداریم و دوست داریم یه کم دور بشیم از همه چی

باید قبول کنیم که زندگی هم برای ِ خودش یه زنگ تفریح هایی داره که توش میشه

گاهی چایی رُ هورت کشید

لباس اتو نکرده پوشید

غذای ِ سوخته خورد

اما .... دلخوش بود .. دلخوش به این که اونایی که برات مهمن پیشتن و دوستت دارن

********************************************

قبل از این که یه چیزی یا کسی سخت بگیریم به این فکر کنیم که اگه سخت نگیریم چی میشه

اگه جوابتون منجر به فاجعه و اتفاق ِ غیر ِ قابل ِ جبرانی نمیشد

سخت نگیرین

***************************************************

واقعا یه وقتایی یه چیزایی کلافه کننده اس

مثلا یعنی چی که سه سال ِ خونه مادرخانمتون نمیرین چون آخرین دفعه سر ِ سفره شام اونجوری که باید بهتون تعارف نکرده

یعنی چی که ده جا کار میکنین تا توی ِ یه محله آنچنانی خونه اجاره کنین و بقیه نگن که اینا وضعشون خوب نیست

یعنی چی که واسه مخلفات ِ یه مهمونی .... سه ماه حقوق ِ شوهرتونو پیش پیش خرج میکنین

یعنی چی که حتما سر ِ عقد ِ خواهرتون باید سکه طلا بدین اون وقت قسطتتون عقب افتاده

یعنی چی که بچه تون از دانشگاه متنفر ِ و همش بخاطر ِ شما یه کتاب جلوش بازه و خودش ُشکنجه میده

یعنی چی که مدرک ِ تحصیلی شوهرتون باید از خودتون بالاتر باشه

یعنی چی که اول ِ زندگی باید همون جایی زندگی کنین که مادرتون هست

یعنی چی که هر سال دوبار کل ِ دکور ِ خونه باید عوض بشه

واقعا اینام دغدغه اس که بعضیا دارن

باور کنین من که میگم از بیکاری ِ

و گرنه کسی که مشغول باشه وقتی برای ِ این فکر و خیالا نداره

تازه اونم یه فکر و خیالی که به جای ِ آرامش بیشتر حرص و جوش و استرش به آدم میده

**********************************************

شهدا

جایی در این دیار

آسمان

به تلاقی با زمین میرسد

جایی

که در آن

کسانی آرام گرفته اند

که

به عهدی دیرین

وفادار بوده اند

به عهدی که سالها قبل از امروز

با مردم سرزمینشان بسته اند

عهدی

که

آرامششان آرامش مردم

و بی قراریشان

بی قراریه این مردم باشد

آنها

به بهای جان

بر وفای به این عهد

ماندند

و

وطن

تا همیشه

به یاد

آنها

وفادار است

***********************************************************

(حضرت امام رضا ع)

ما گاهی خسته میشویم

خسته از قدم هایمان در راهی که راه ی زندگیست

ما گاهی بیراهه میرویم

بیراهه در راهی که راه ِ زندگیست

ما گاهی فراموش میکنیم

فراموش که اینجا گذرگاه ِ موقت ِ زندگیست

شاید برای ِ همین است که گاهی دستهایمان حلق میشود در ضریح ِ مقدس ِ تو

که آستانت آسمان است و به یادمان می آورد

که ما مسافر ِ آسمانیم و برای ِ زندگی در آسمان آمده ایم

سلام ِ ما به تو

سلام ِ کسی ست که دوست دارد با یاد ِ تو همیشه آسمانی زندگی کند

سلام برتو ای راضی به رضای ِ خدا

ای

علی بن موسی الرضا

*********************************************

(حضرت مهدی عج )

به ما گفته اند و ما در گذر ِ زمانها

حالا باوری از جنس ِ ایمان داریم

باور به ان که آن زندگی ِ راستین تنها در روزگار ِ با تو بودن است که محقق میشود

در روزگاری که غیبتت به آخر رسیده است و تو میآیی

می آیی و آهسته اهسته آشنایمان میکنی

با راه و رسم ی زندگی ای که خدا آن را دوست دارد

***************************************************

(خداحافظی)

برای آخر حرفی نیست جز امید ِ که بدونین زندگی واقعا انقدرها که ما فکر میکنیم سخت نیست و خیلی آسون تر از اینحرفها میشه به خوشبختی و شیرینی ِ زندگی رسید

 

تا قراری دوباره خداحافظ

*********************************************

 

 


  • ۹۴/۰۸/۳۰
  • رادیو بدون شایعه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی