رادیو بدون شایعه

بایگانی
  • ۰
  • ۰

برنامه افطار بیست و نهم



به چشم به هم زدنی رسیدیم به بیست و  پنجمین روز تیر ماه سال
1394
و بیست و نهمین روز ِماه مبارک رمضان

*******************************************

به نام ِ خدایی که مُعطی ِ

و همیشه اعطا کننده اس

*******************************************
 
میگن کسی که سلام میکنه دنبال ِ یه بهانه دوستانه اس که سر ِ حرف ُ با آدم باز کنه
 
پس ...... سلام
 
میگن کسی که سلام میکنه راحت و بی دردسر میره سر ِ اصل ِ مطلب
 
پس .... سلام
 
میگن کسی که سلام میکنه میدونه که باید قدر ِ این با هم بودنها رُ بدونه
 
پس .... سلام
 
میگن کسی که سلام میکنه حتما حرفاش شنیدنی ِ

پس سلام

میگن کسی که سلام میکنه حتما شما رُ یه هم صحبت ِ خوب دیده

پس برای ِ یه گپ و گفت ِ ساده و صمیمی
 سلام
***********************************
امروز هم دنبال ِ تَرک کردنیم

و بهترش دنبال ِ تغییر دادن

دنبال ِ تغییر دادنه چیزی که همچنین محسوس یا نامحسوس آرامشمونو کم کرده
 
*********************************
 
امروز میخوام از یه چیزی بگم که بین ِ ماها خیلی رواج داره

*********************************

انقدر که خیلیا از صبح که بیدار میشن مشغولشن تا شب

 *******************************

یه کاری که واقعا وقتی بهش فکر میکنی نمیفهمی چرا انقدر درگیرش هستی
 
 ***********************************

یه سوال مادر ِ شمام خوراکیهای ِ خوب ُ جمع میکنه میذاره واسه یه روزی که شاید مهمون بیاد؟؟؟
 
***************************************
توی ِ خونه چند تا از شما یه عالمه وسیله هست که جمع کردن واسه جاهاز دخترخونه که اگه خاستگار اومد اسباب و اثاث داشته باشه

**********************************

پدرتون ماشینش همیشه گوشه پارکینگ ِ که اکه یه روزی خواستین برین سفر آماه باشه

*****************************************
 
همه حقوق ِ شوهرتون میره تو یه حساب ِ پس انداز که بعد از ده  بیست سال خونه بخرین
 
****************************************

 اسباب بازیهای ِ نو و شیک و گرون ِ بچگیتون بالای ِ کمد بود و انقدر ازش استفاده نکردین که یا بزرگ شدین یا سهم ِ یکی دیگه شد

**************************************
لباسهای ِ خوبتونو هیچ وقت نمپوشین تا اگه یه وقت یه مهمونی ای پیش اومد تر و تمیز باشه
 
*************************************

بشقابهای ِ خوبتون گوشه کمد ِ واسه مهمون

*********************************

پول ِ پارک و سینما بردنه بچه هاتونو جمه میکنین که دو سه سال بعد واسش دوچرخه بخرین

***********************************
خب این شد که همش بعدا

پس واسه زندگی ِ الانتون چیکار میکنین

 ************************************

ایشالا که صد و بیست سال عمر کنین اما اگه یه وقت به سال ِ بعدم نرسیدین چی

*************************************
 
با  این همه واسه بعد و روز ِ مبادا چیکار میکنین
***************************************
 
البته تا یه حد و اندازه ایش خوبه
 
این که آدم یه درصدی از داشته هاش ُ بذاره واسه آینده ای که نمیدونه توش چه اتفاقی میافته
 
اما این که از همه چی بگذری و درست بگی واسه بعدا

نه
 
خداییش این دیگه زندگی نیست

چون ماها از خودمون صد درصد گذشتیم و همش میگیم آینده

چیزی که نمیذاره از روزهای ِ امروز  و داشته هامون حتی کم لذت بیریم

******************************************

ماها داریم میدوییم واسه زندگی کردن

 زندگی کردنی که بیشترش

امروز و یه کمش هم واسه فرداس

میگم کمش چون معلوم نیست به فردا برسیم

و امروز اصل ِ

اون یه کم هم واسه این که اگه رسیدیم و خدایی نکرده مشکلی پیش اومد یه چیزی تو دستمون باشه

اینجوری دیگه دلشوره هم نداریم و همچین

با یه دل ِ آسوده با امروزمون کیف میکنیم  

****************************************
 
شما چی فکر میکنین؟؟؟

به نظر ِشما چطوری میشه ترس ِ از آینده رُ کم کرد و توی ِ همین روزای ِ نزدیک ِ امروز زندگی کرد ؟؟؟؟

شماره تماس:

شماره پیامک:
*****************************************
 
(حدیث ماه رمضان)

حضرت رسول خدا ص میفرمایند: اگر بندگان ارزش ِ ماه رمضان را میدانستند آرزو میکردند که همه سال ماه ِ مبارک رمضان باشد
****************************************
 
شمار ُ نمیدونم اما توی ِ خونه ما اینجوری بود که تا یه لباس ِ خوب و قشنگ میخریدیم باید میذاشتیمش توی

ِ کمد واسه اون روزی که قرار بود بریم مهمون

و خدا میدونه که چه روزایی تو حسرت ِ پوشیدنش دلمون آب شد

یا این که تا بابام خدا بیامرز یکی دوجعبه شیرنی میگرفت مادرم قایمش میکرد واسه مهمونی آخر هفته

یا این که تا یه ظرف و ظروف قشنگی میخرید

میبرد زیر زمین واسه جاهاز خواهرم

اونم خواهری که اون موقع ها ده سالش بود

یادمه بابام بهمون پول تو چیبی میداد و من آرزو داشتم که یه بار با اون پول ِ آب نبات قیچی بخرم اما مادرم پولا

رُ از ما میگرفت و بهمونمیگفت که واسمون جمع میکنه برای ِ روز ِ مبادا   


یادمه بنده خدا بابام میگفت خانم ولش کن بذار با این دو زار پول کیفش ُ ببره

واسه روز ِ مبادا هم خدا بزرگه

خلاصه کلی از لذتهای ِ قشنگی که میتونستیم توی ِ بچگی و نوججونی و جوونی داشته باشم سر ِ همین ترس ِ از

آینده و جمع کردنه واسه روز ِ مبادا  تموم  شد و رفت

من بزرگ  شدم و به لطف ِ همون جمع کردنه کلی پول داشتم اما حالا دیگه خیلی از اون چیزایی که قبلا

 داشتنشون خوشحالم میکرد

احساسی بهم نمیده

حالا قضیه یه جور ِ دیگه شده

حالام باید حقوقمو دو دستس بذارم بانک و پول جمع کنم واسه خونه

حالام تا به شوهرم میگم بریم سفر

میگه پولش ُ گذاشتم ماشین ُ عوض کنم

و خلاصه قصه ِ ادامه داره

میدونین

من به مادرم و شوهرم و

 همه اونایی که اینجوری فکر میکنن حق میدم

ولی فکر میکنم اینجوری دیگه خیلی سفت و سخته

میشه آسون تر گرفت و کمی هم از امروز ِ زندگی لذت برد
 
*******************************************
ماها هم خودمون باید یاد بگیریم و هم به بچه هامون باید یاد بدیم که اولا مهم تر از فردا ، امروز ِ

کسی که نتونه از امروزش استفاده کنه و باهاش خوش باشه

فردا هم کاری نمیکنه

باید یاد بگیریم که آدم واسه دلواپسی ِ روزایی که هنوز نیومده

همه امروزش ُ خراب نمیکنه

اولا خدایی که امروز  هست فردا و پس فردا و سالهای ِ بعد هم هست

دوما اگه خیلی نگرانین

یه بیمه کوچیک و یه درصد ِ کمی از حقوق ِ و خرج ِ ماهانه تون کافیه برای ِ کنار گذاشتن

بقیه شُ باید همین امروز استفده کرد

و گرنه مثلمون میشه مثل ِ اون بچه چهار پنج ساله ای

که امروز با یه آب نبات خوش ِ ولی ما بهش میگیم که پولش ُ واست میذاریم بانک که بیست سال ِ دیگه خونه بخری

اینجوری لذت ِ ساده امروز شس ازش گرفتیم و بهش وعده روزی رُ دادیم که شای اصلا نبینه

و اگه ببینه هم معلوم نیست که خونه بیس سال ِ دیگه قدِ آب نبات چوبی ِ پنج سالگی خوشحالش میکنه یا نه

خواهش میکنم انقدر خوشیهای ِ امروزمونو فدای ِ ترس ِ از فردا نکنیم
 

*****************************************

دیروز رفته بودم خونه یکی از دوستام

بهم گفته بود که یه دست مبل ِ نو خریده

بنده خدا شوهرش هی ذوق داشت که مبلا رُ به من و شوهرم نشون بده اما دوستم یه ملافه بزرگ کشیده بود رو

همشون و میگفت که کثیف میشه

وقتی میاومدیم خونه شوهرم گفت که دلم برای ِ اقا پویا خیلی سوخت

گفتم چرا

گفت فکر کن با کلی ذوق و شوق یه دست مبل خریده اما خودش نمیتونه کیفش ُ ببره


حق داشت این رفتاری ِ که خیلی از ماها داریم

ترس ِ از خراب شدن
کثیف شدن
از بین رفتن

خب بابا جان اصلا کثیف شه میشوریش

خراب بشه درستش میکنی

به قول ِ خان جونم

مرگ که نیست که دوا نداشته باشه
 
*****************************************

باور تون میشه این رفتار ِ مثلا ساده و بی اهمیت ِ ما چه اثراتی روی ِ خودمونو بچه هامون داره

من کسی رُ میشناسم که پنجاه سالش ِ و اتاقش پره از عروسک

از عروسکهایی که توی ِ بچکی همش بهش گفتن بده نگه داریم واسه سال ِ دیگه ات


من کسی رُ میشناسم که هنوزم وقتی لباس ِ مهمونی میپوشه دلش شور میزنه و یاد ِ بچگیهاش میافته که نکنه

 کثیفش کنی

نکنه پاره اش کنی
 

من کسی رُ میشناسم که کمدش پر از کفش و لباس ِ

نو و قشنگ ِ اما وقتی میخواد بره مهمونی همون لباس کهنه شُ میپوشه

من کسی رُ میشناسم که با شصت سال سن بزرگترین آرزوش داشتنه یه دوچرخه اس
اما حالا دیگه روش نمیشه سوار ِ دوچرخه بشه

من کسایی رُ میشناسم که برای ِ داشتننه همه این چیزایی داشتن و اجازه استفاده ازش ُ نداشتن

دست به کارایی زدن که یه وقتایی باورش ممکن هم نیست
 
کارایی که خیلی براشون گرون تموم شده

************************************************

(دین من مکتب من)  

من مسلمونم و افتخارم اینه که در دین ِ من به قدر ِ دونستنه اوقات خیلی سفارش شده

من مسلمونم و افتخارم اینه که  در دین ِ من به قدر ِ همدیگه رُ دونستن خیلی اهمیت داده شده

من مسلمونم و افتخارم اینه که خدایی دارم که رزاق بودنش همیشگی ِ

من مسلمونم و افتخارم اینه که خدایی دارم که هیچ وقت تنهام نمیذاره و من هراسی از آینده ندارم

من مسلمونم و افتخارم اینه که دینی دارم که بهم یاد داده چطور با تدبیر زندگی کنم

من مسلمونم و افتخارم اینه که خدایی دارم که بهم یاد داه در امروز زندگی کن و نگاهی هم به فردا داشته باش

***********************************************

واقعا یعنی چی که ماها واسه بچه مون لباسی که دوست داره ُ نمیخریم و به جاش با پولش براش حساب ِ بانکی باز میکنیم

یعنی چی که واسه تولد ِ بچه مون به جای ِ اسباب بازی و کتاب و عروسک سکه کادو میدیم و افتخار میکنیم که براش پس انداز میکنیم

یعنی چی که مدتهاست با زن و بچه مون یه رستوران نرفتیم و تا حرفش پیش میاد میگیم داریم واسه قسط ی بعدی پس انداز میکنیم

یعنی چی که با وجود ِ توان ِ خرید ِ یه خونه کوچیک سالها مستاجر میمونیم تا بتونیم اون خونه رویایی ای که آرزوش ُ داریم بخریم

یعنی چی که بلد نیستیم با نگاهی منطقی به آینده و برآورد ِ اونچه که نیاز ِ از زندگی امروز مون لذت ببریم

 ***********************************************

بازم میگم که ما مخالف ِ اینده نگری نیستیم

فقط میگیم به اندازه و بدون ِ ترس و دلواپسی
 
*********************************************

خدا هست پس هراسی برای فردا نیست

*********************************************
 
( قبل از اذان)

خدایا تا هیچ شدنه فاصله زمین و آسمانت تنها چشم بر هم زدنی فاصله است
به حرمت ِ این لحظات ِ دل ِ مرا از تمام ِ بندهای ِ دیده و نادیده رها کن
از بندهایی که نمیگذارد این دل ... مسافر ِ آسمان ِ آستان ِ تو شود
****************************************


  • ۹۴/۰۴/۲۵
  • رادیو بدون شایعه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی