برنامه
گروه معارف و مناسبتهای رادیو ایران تقدیم میکند.
*****************************************
به افق آفتاب
***************************************
به نام ِ خدایی که داده و ندادهء او، همه ، خیر و لطف و برکته.
*************************************
در دقایقی قرین به بهترین اوقات ِ روز با شما همراه هستیم و از خدای ِ مهربان درخواست میکنیم
که مار ُ بی بهره از برکات و رحمت ِ این لحظات قرار نده.
************************************
خدایی که همیشه با ما هست و اگه ما هم با او باشیم
همه چی بهترینه.
**************************************
قصه امروز ِ ما ، قصه معرفته ما با خداست.
قصه عاشقی ِ ما با خداست.
****************************************
یه معلمی داشتم که میگفت: حساب ِ تسلیم بودنه ما در برابرِ خدا،
باید عاشقانه باشه، یعنی وقتی چیزی رُ از روی ِ حکمتش به ما داد راضی باشیم و اگر به مصلحتش هم نداد، باز هم راضی باشیم به این که اون بهترین رُ برای ِ ما میخواد.
******************************************
ایمان واقعی اون وقتیه که ما هر اونچه که از خدا بهمون میرسه رُ لطف بدونیم.
******************************************
ایمان واقعی اون وقتیه که ما باور داشته باشیم خدا بهتر از ما مصلحته ما رُ میدونه و لطفش به ما گاهی در ندادنه خواسته ها و آرزوهامونه.
*****************************************
برای ِ شما هم پیش اومده که گاهی با اصرار چیزی رُ از خدا طلب کرده باشید و خدا اجابتتون نکرده باشه و بعدها فهمیده باشید که به نفعتون بوده؟
******************************************
مصادیق ِ لطف ِ خدا ، توی ِ زندگی ِ شما چی بوده؟
بخصوص اون جاهایی که با ندادنه خواسته هاتون به شما لطف و رحم کرده؟
شماره تماس:
شماره پیامک:
*******************************************
ما همیشه به دیگران غبطه می خوریم و تمام داشته های خودمون رُ نادیده می گیریم، مگه اینکه گاهگاهی کسی رُ ببینیم که از موهبتی محرومه اون موقع شاید کمی خدا رُ به خاطر داشته هامون شکر کنیم.
ما فراموش می کنیم که نباید به حال کسی غبطه بخوریم،از یاد می بریم که باید از همون چیزی که هستیم و داریم نهایت استفاده رُ بکنیم و شاد باشیم و خدا رُ شکر کنیم.
شکر از اون جهت که گاهی همین ندادن ها و نداشتن ها لطف ِ خداست.
******************************************
در روایات اهل بیت عصمت آمده است:
انسانى که در امورش خود را در پناه خدا بداند یا نیت خود را نیک سازد، خواستههایش هم زیبا و نیکو مىشود و همچنین از آسیبها و خطرات آسمانى و زمینى حفظ مىماند.
حضرت امام على علیه السلام مىفرمایند:
در همه حالاتت به خدا پناه جوى که در این صورت با سنگرى نیرومند خود را حفظ مىکنى.
حضرت در یک فراز از مناجات خویش که دریاى معرفت و اقرار به درگاه الهى است عرضه مىدارد:
خدایا! براى من پیکرى آفریدى و در آن ابزارها در اندامهایى نهادى که من با آنها تو را فرمان مىبرم و نافرمانى مىکنم، تو را به خشم مىآورم و خشنودت مىسازم و در نفس من انگیزه به سوى شهوات قرار دادى و مرا در سرایى آکنده از آفات جاى دادى و آن گاه به من فرمودى: باز ایست، پس من به کمک تو از گناه باز مىایستم و به تو توسّل مىجویم و به تو پناه مىبرم و به یارى تو خود را حفظ مىکنم و براى انجام آنچه خشنودت مىسازد، از تو توفیق مىطلبم
**********************************************
انسان مؤمن باید همیشه تسلیم حکمت الهی باشه و معتقد به خیربودن حوادثی باشه که برای او اتفاق میافته. گاهی ممکنه حکمت خداوند اقتضا کنه بندهای در خوشی باشه و همین مایه آزمایش اونه و گاهی هم ممکنه حکمت خداوند اقتضا کند بنده اش در سختی بیفته.
نقل میکنند وزیر پادشاهی هر امری که رخ میداد، میگفت: «خیر است ان شاء الله». روزی بر سر سفره غذا، پادشاه خواست با چاقو چیزی را ببرد؛ اما دست خود را برید و انگشتش قطع شد. بلافاصله وزیر گفت: «خیر است ان شاء الله». پادشاه عصبانی شد و گفت: او را به زندان بیاندازند. هنگامی که وزیر را به زندان میبردند، وزیر در راه میگفت: «اینکه من زندان میروم نیز خیر است ان شاء الله». بعد از چند روز پادشاه به شکار رفت. در آنجا آهویی را دنبال کرد و از سپاه خود جدا شد. آهو از دست شاه فرار کرد. خواست برگردد که به قبیلهای وحشی برخورد کرد. آن قبیله پادشاه را گرفته و به قصد قربانی کردن برای خدایان خود بردند؛ اما پس از اندکی او را رها کردند. وقتی شاه دلیل آزادیش را جویا شد، در جواب گفتند: ما برای خدایان خود مردی کامل را قربانی میکنیم و اینکه تو یک انگشت نداری، باعث شد از کشتن تو با عنوان قربانی
صرف نظر کنیم. پس پادشاه شاد شد و به یاد گفته وزیر خود افتاد که میگفت: «خیر است ان شاء الله». زود به کاخ بازگشت و دستور داد وزیر را آزاد کنند. سپس داستان را برای وزیر خود بازگو نمود. پادشاه گفت: خیر اینکه انگشت من قطع گردید، معلوم شد؛ حالا بگو در اینکه تو به زندان رفتی، چه خیری وجود داشت. وزیر بلافاصله گفت: اگر من به زندان نرفته بودم، در روز شکار با شما بودم و از آنجا که من شما را تنها نمیگذارم، با شما به دنبال آهو میآمدم و آنگاه وحشیها هر دوی ما را زندانی میکردند و هنگامی که دست از کشتن شما برمی داشتند، به سراغ من میآمدند و از آنجا که من بدنم سالم است، جانم را از دست میدادم.
************************************************
میگن اونایی که به خدا اعتماد دارن ... اونقدر باهاش رفیق میشن که سعی میکنن هر چی بین ِ خودشون و خدا هست شفاف و درست باشه
میگن خدا هم این وسط کم نمیذاره و احوال ِ زندگی ِ این جور بنه هاش ُ با بقیه مردم راست و درست میکنه
این حرف ِ من نیست
نقل از روایت ِ مشهوری ِ که میگه : هرکس میان خود و خدا را اصلاح کند خدا میان او و مردم را اصلاح میکند
**********************************************
عالمی در مجلسی چک مسافرتی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی میخواهد این برگ چک را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت! سخنران گفت: بسیار خوب، من این چک را به یکی از شما خواهم داد؛ ولی قبل از آن میخواهم کاری بکنم و سپس در برابر نگاههای متعجب همه، چک را مچاله کرد و باز پرسید: چه کسی هنوز مایل است این چک را داشته باشد؟! و باز دستهای حاضرین بالا رفت... این بار آن عالم، چک مسافرتی مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد! بعد چک را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این فقره چک شود؟! و باز دست همه بالا رفت! سخنران گفت: دوستان عزیز، با این همه بلاهایی که من سر این چک مسافرتی آوردم، از ارزش آن چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید... و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است. ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که میگیریم یا با مشکلاتی که روبرو میشویم، خم میشویم، مچاله میشویم،خاک آلود میشویم و احساس میکنیم که دیگر ارزش نداریم؛ ولی این گونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نمیدهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم پرارزشی هستیم.
************************************************
بهترین کار شکر به داده ها و نداه های ِ خداست و راضی بودن به رضای ِ اوست.
شاید کمتر کسی میتونه امتحانی بزرگ، چون امتحان حضرت زینب کبری علیها سلام را به راحتی از پس آن برآید. امتحان الهی که در نصف روزی تمام عزیزان و بهترین جوانان خاندانش و فرزندان دلبندش را در زیر آفتاب سوزان دشت کربلا تکه تکه کردند و پی آن سرهای آن بزرگ مردان خدا را از تن جدا کرده و پیش چشم عمه سادات به طرز فجیعی سرهای عزیزانش را به نیزهها کرده و تن نازنینشان را لگدمال سم ستوران و فرزندانشان را اسیر نمودند. اما زینب کبری علیهالسّلام تمام این امتحانات را به راحتی پشت سر گذاشت و نه تنها نسبت به خدای متعال بدبین نشد؛ بلکه فرمودند: جز زیبایی در کربلا چیزی ندیدم. آری باید زینب بود تا بتوان این همه مصیبت را لطفی از الطاف الهی و نعمتی از نعمتهای بی کرانش محاسبه نمود.
************************************************
(مناجات)
خدایا.....
به تو روی آوردم چون یگانه معبود عالمی از خود مرانم من بی تو هیچم و با نام تو همه چیــز، دست نیاز به سوی تو آوردهام تومهربانی و دست گیــرنده مستمنــدان لطف و کرمـت را از من دریــغ مدار ، از عالمت حیــرانم و در خـــود سرگردان باحالتی پریشان به درگاهت نالانم و از دیده گریان و همه جا به سوی تو روان تو کریمی و بزرگوار رحیمی و بخشاینده روح روان ، از بندگان ناآگاهت در گذر و روح آنان را به سعادت راهنمایی فرما و هر آنچه از عالم کبریایی خواهی بر جسم عنایت فرما چون هر دردی که از سوی تو رسـد رحمت است وتحمّل آن را دارم .
خدایا به عظمت تو سر تعظیـــم فرود می آورم و از تو میخــواهم که مرا جــزو بندگان مقرّب درگاه خویش منظور فرمایی.
- ۹۹/۰۶/۱۶