برنامه
به نام ِ خدایی که توی ِ بنده نوازی بی همتاست
*******************************************
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات برای ِ همه شما عزیزان
حضور ِ محترم ِ شما عرض سلام داریم
و
در شبی از شبهای ِ خوب ِ خدا با شما دل به آرامش ِ این لحظات میسپاریم
و دل به خدایی که ، از اون بهتر و بالاتر کسی نیست
بنده او بودن بهترین اتفاق ِ عالم ِ
*****************************************
خدایی که هیچ وقت از حال و احوال ِ بنده هاش غافل نیست
و فراموششون نمیکنه
******************************************
خدایی که سنگ ِ صبور و همراه و مونس ِ بنده هاش توی ِ غصه ها و سختیهاست
******************************************
خدایی که از خطای ِ بنده هاش میگذره و بسیار بخشنده اس
*********************************************
خدایی که به بنده هاش از خودشون هم مهربون تره
***********************************************
به نظر ِ میشه بنده یه همچین خدایی نبود ؟؟
*********************************************
به نظر ِ شما بندگی ِ خدا رُ کردن چه شکلی ِ ؟؟
بنده های ِ او چه نشونه هایی دارن؟؟؟
شماره تماس:
شماره پیامک:
**********************************************
(داستان)
هر وقت حرف ِ بندگی ِ ما در برابره خدا پیش میاد .. من یاد ِ اون قصه قدیمی ِ آقاجون ِ علیرضا میافتم
آخه من و علیرضا توی ِ بچگیم ... بچه محل بودیم و کلی از ساعتهای ِ روزمون با همدیگه میگذشت.
ساعتهای ِ زیادی که خیلیاشُ پای ِ حرفا و قصه های ِ آقاجون نشستیم و توی ِ همون حکایتهای ِ دلنشین و گوشنوازش .... یه عالمه حرف ِ حساب یاد گرفتیم
حکایت و قصه هایی مثل ِ قصه همون جوون عاشق
یادمه آقاجون توی ِ همون سالا .... یه شبی مثل ِ همین شبای ِ ماه رمضون که من خونه شون بودم و تا سحر بیدار بودیم ، واسمون تعریف کرد که ،
یه روزی و روزگاری یه جوون ِ گمنامی عاشق دختر پادشاهی شد و رنج این عشق اونو بی چاره کرد و هر چی تلاش میکرد ، راهی برای رسیدن به معشوق پیدا نمیکرد . یه مردِ زیرکی از ندیمان پادشاه بود موقعی که دلباختگی اون رُ دید و فهمید که جوونه ساده و خوش قلبیه بهش گفت : پادشاه اهل معرفتِ و اگه احساس کنه که توبندهی مخلص خداهستی، خودش به سراغ تو میاد
جوون هم به امید رسیدن به معشوقش، گوشهگیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش پروردگار مشغول شد
به طوری که یواش یواش مجذوب پرستش شد و آثار اخلاص در اون به ظهور بروز رسید .
توی ِ همین احوال یه روزی گذر پادشاه به مکان جوون افتاد و حالشُ جویا شد و متوجه شد که اون جوون از بندگان با اخلاص خداوند شده
و همون جا بود که از جوون خواست که به خواستگاری دخترش بیاد و اورُ خواستگاری کنه ،
میگن جوون فرصتی برای فکر کردن خواست و پادشاه بهش مهلت داد. اما همین که پادشاه از اون مکان دور شد، جوان وسایل خودش رُ جمع کرد و به مکانی نامعلوم رفت.
ندیم پادشاه که از رفتار جوون تعجب کرده بود و به دنبالش رفت تا علت این تصمیم رُ بدونه
بعد از مدتها جستجو جوون رُ پیدا کرد وگفت تو که در شوق رسیدن به دختر پادشاه اونقدر بی قراربودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو اومد و خواستار ازدواج تو با دخترش شد فرار کردی؟
جوون گفت: " اگه بندگی دروغین که به خاطر رسیدن به معشوق بود،پادشاهی رُ به در خانهام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نذارم تا پادشاه جهان رُ در خانهی خودم نبینم"
میدونین این قصه خیلی ساده اس .. اما من هنوز که هنوز، هر وقت دلم برای ِ خدا تنگ میشه ، خودم مرورش میکنم و حال ِ دلم خوب ِ خوب میشه
حالم خوب میشه به وجود ِ خدایی که همیشه هست
به نظر ِ شما بندگی ِ خدا رُ کردن چه شکلی ِ ؟؟
بنده های ِ او چه نشونه هایی دارن؟؟؟
شماره تماس:
شماره پیامک:
***************************************************
یه چیزایی هست که اگه باورشون کنیم زندگیمون از این رو به اون رو میشه
یه چیزایی مثل ِ این که
مهم نیست قفل ها دست کیست، مهم این است که کلیدها دست خداست
کسی که با خدا قهر است، هـرگـز بـا خودش آشتـی نمی کنـد
کسی که در برابر خداوند زانو می زند؛ می تواند در برابر هر کسی ایستادگی کند ...
****************************************************
دانشجویی به استادش گفت: استاد اگه شما خدا رُ به من نشون بدین، من هم عبادتش میکنم
اما تا وقتی خدا رُ نبینم عبادتش نمی کنم.
استاد به انتهای کلاس رفت و به اون دانشجو گفت: منو می بینی؟
دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشه مسلما شما رُ نمی بینم.
استاد کنارش رفت و نگاهی به اون کرد و گفت:
تا وقتی به خدا پشت کرده باشی هیچ وقت نمیتونی ببینیش
*******************************************
توی ِ یه کتابی نوشته بود
خدایا
کاش ، به همان اندازه ای که از حرف مردم میترسیم،
از تو می ترسیدیم ...
که اگر اینگونه بود دنیای ما دنیای دیگری بود ،
و آخرت ما آخرت دیگری ...
کاش ...
*************************************************
بندگی ِ خدا هیچ وقت یه معامله نبوده و نیست ، بندگی و اطاعت ِ ما دربرابره خدا
یه وظیفه اس ، یه وظیفه که در بهترین حالت، باز هم
ما رو در موضع ِ شرمندگیه خدا قرار میده
چون
چون این اطاعت ناچیز ِ ما در برابره دنیای ِ لطف و عنایت ِ خدا
حقیقتا
هیچ ِ
*********************************************
بندگی یعنی تسلیم ِ صرف ، یعنی اطاعتی بی چون و چرا
یعنی چشم گفتنی عاشقانه و با معرفت ،
این یعنی ما اگه دنبال ِ دلیل و اما و اگر
برای ِ اطاعت از خداباشیم ، دیگه نه قصه ای از ارادت و عشق
که قراری منطقی ، بین ِ ما و خدا شکل میگیره
قراری که اشتباه نیست
اما
به شیرینیه اطاعت ِ محض از خدا نمیرسه
به شیرینیه اطاعتی که
خدا هم اونو بیشتر دوست داره
***********************************************
خدا دوست داره که بنده هاش با عزت باشن
دوست داره همیشه سرشونو بالا بگیرن و پیش ِ کسی سر خَم نکنن
فقط یه جاست که ما اجازه داریم ، به خشوع و فروتنی ، سر به بندگی و تسلیم پایین بندازیم
اون هم فقط در برابره خداست.
بندگی و تسلیمی که ما رو بزرگ میکنه و در برابره دیگران بهمون عزت و عظمت میده
*********************************
حرفی که میخوام بگم حرف ِ من نیست ، حقیقتیه که تاریخ ِ زندگیه ما آدمها درستیش رُ اثبات میکنه ، حقیقتی به این قرار که ، بزرگترین آدمهای ِ خوب ِ دنیا ، کسایی بودن که در برابره خدا خودشونو کمترین و ناچیزترین میدونستن
کسایی که خدا به حرمت ِ بندگیهای ِ صادقانه شون ، اونها رُ در نظر ِ دیگران بزرگ کرد
*********************************
برای ِ رسیدنه به بهترین ها ، در دنیا و آخرت ، فقط یه کار باید کرد ، اون هم اطاعت و بندگی ِ خداست ، همین
*********************************
حضرت شیخ شوشتری روزی در موعظه شون فرمودن: «آیا در عمرت یک مرتبه «لا اله الا الله» درست گفته ای؟؟
می دانید از کجا می شود فهمید که داغ بندگی خدا را بر خود نهادیم یا بندگی شیطان؟
خیلی راحت است «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
اگر نفس کسی داغ بندگی خدا بخورد، همه شۆونش بنده می شود؛ قلبش به توحید متحرک می گردد. زبانش، دستش، پایش، همه اعضا و جوارحش در راه بندگی خدا می افتد؛ اما اگه داغ بندگی شیطان خورده باشه، با خدا سر و کاری ندارد.
شنیده اید حضرت موسی بن جعفر- علیه السلام- به در خانه «بشر حافی» گذر فرمود.
صدای لهو بلند بود. کنیزی از داخل خانه بیرون آمد که زباله ها را بیرون اندازد.
حضرت به او فرمود: «این صاحب خانه حر است یا عبد؟».
عرض کرد: «آقا خودش دارای غلام ها و کنیزهایی است ، چگونه عبد باشد؟».
حضرت فرمود: «آری اگر بنده بود، وضعش چنین نبود».
کنیز به خانه برگشت و ماجرا را برای بشر نقل کرد. او فهمید که موسی بن جعفر- علیه السلام بوده است، با پای برهنه خودش را به حضرت رسانید و روی دست و پای امام افتاد و عرض کرد: «آقا! می خواهم توبه کنم و عبد باشم».
آلات لهو را شکست و به برکت امام- علیه السلام- حالش دگرگون گردید.
این است نمونه واقعی داغ بندگی نهادن بر نفس!
**************************************************
بندگی خدا کنیم تا خداوند همه چیز را بنده ی ما کند...
****************************************************
همه فکر میکنند ... چون گرفتارند به خــــــــــــــدا نمی رسن اما ... چون به خـــــــــــدا نمی رسن گرفتارن ..............
***************************************************
بندگی ِ خدا یه خیر ِ بزرگی ِ که برکتش بی نهایته
حضرت علی علیه السلام میفرمایند:
هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند، خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.
*********************************************
دوستی میگفت : اگه پیام خدا رُ خوب دریافت نکردین،
به “فرستنده ها” دست نزنین، “گیرنده ها” رُ تنظیم کنین .
*****************************************
خدا کنه حواسمون به قیمت ِ وجودیمون باشه
در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشتن:
قیمت مساوی ِ خدا
********************************************
(حضرت امام رضاع)
وقتی نام ِ تو می آید ... من دستهای ِ خالی خود را میبینم و مهربانی ِ تو را که نهایتی ندارد
وقتی نام ِ تو می آید .. من .. کوچکی ِِ خودم را میبینم و بزرگی تو را که در اوجی اعلاست
وقتی نام ِ تو می آید .. من کسانی را میبینم که در طریق ِ مهر از من جلوترند
و قدم های ِ من هیچ وقت به آنها نمیرسد
اما .. اما تو بگو .....
وقتی آهوهای ِ گریز پای ِ صحرا هم از محبت ِ تو بی نصیب نمیمانند
میشود که سهم ِ من از محبت ِ تو هیچ باشد ؟؟!!!
نه ...... به مهربانی ِ تو قسم که نمیشود ....
پس سلام ِ من بر تو که میدانم بی جواب نیست و آغاز ِ باران ِ محبت ِ توست
*****************************************
(برای ِ حضرت مهدی عج)
رسم ِ ما با تو ..از ازل رسم ِ محبت بوده است
رسم ِ محبت ِ معشوقی که عاشقانی بسیار دارد و به محک ِ این عشق .. سهمشان هجران شده است
هجران ... تا از میان ِ این خیل ِ عاشق ..تنها .. کسانی بمانند که محبتشان حقیقی ست
کسانی که پس از ظهور .... رفیق ِ نیمه راه نمیوشند و تا ابد ... تا وصال ِ راستین میمانند
خدایا به سختی ِ این روزهای ِ انتظار .. محبت ِ ما را حقیقی کن
***************************************
(خداحافظی)
برای آخر حرفی نیست جز امید ِ این که
جوری زندگی کنیم که بنده خوب خدا باشیم
تا قراری دوباره خداحافظ
- ۹۵/۰۴/۰۵