رادیو بدون شایعه

بایگانی
  • ۰
  • ۰

راه شب

برنامه


شب مجال ِ خوبی برای ِ فکر کردن به خیلی چیزهاست
به خیلی چیزهایی که شاید در گیر و دار ِ روز فرصتی براش پیدا نشه

به چیزهایی مثل ِ کارهایی که انجام دادیم
یا ..... و
 کارهایی که باید انجام میدادیم و ندادیم
************************
کارهایی که برای ِ هر کدوم از ما با دیگری فرق میکنه
کارهایی از جنس ِ وظیفه که مال ِ خود ِ
 ماست و
جز ما هیچ کسی نمیتونه انجامش بده
************************
میگن هر کدوم
 از ما برای ِ انجام ِ یه کاری توی ِ این دنیا هستیم
برای ِ انجام ِ
 کاری که جز ما هیچ کسی نمیتونه انجامش بده
کاری که اگر توی ِ فرصت ِ عمر تمومش کنیم ،
روسفیدیم
و اگر نه دستهامون از توشه دنیا خالی ِ خالی میشه
************************
امشب نَقل ِ کلاممون همین حرفهاست
وظایف و مسئولیتهایی که سنگینیش روی ِ شونه هامونه اما
بعضی از ما نه میبینیمش و نه حتی احساسش میکنیم
************************
سلام و آرزوی ِ خوب ِ ما تقدیم به همه اونهایی که میدونن واسه چی توی ِ این دنیان  و میدونن که قراره توی ِ این دنیا چی کار بکنن
************************
به همه اونایی که غصه شون
 توی ِ کوتاهی ِ در مسئولیتهاشونه
و شادیشون در ادای ِ اون چیزیی که بهشون سپرده شده
************************
امشب جمع ِ ما گرم ِ با اونایی که حواسشون به همه چی هست
به این که نه از زن و بچه شون
نه از خانواده شون
و نه حتی ازدوست و فامیل و آشنا
حقی به گردنشون نمونه
************************
امشب شب ِ اونایی که توی ِ کارنامه زندگی نمره مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی شون بیست ِ
یا اگه بیست نیست حداقل نوزده و هیجده باشه
************************
با ماباشید روی ِ خط ِ رادیویی ِ ایران
با همه اهالی ِ سرزمینی عزیز
به نام ِ
ایران
************************
داستان

راستش تا همین چند وقته قبل،مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی واسه من یه حرف ِ تشریفاتی بود
یه حرفی که احساس میکردم دوره اش خیلی وقته که تموم شده
من همیشه با خودم فکر میکردم که  ما واسه زندگی و زنده بودن یه سری کار روی ِ دوشمونه که باید انجام بدیم ، همین
یه سری کار که هر روز تکرارش میکنیم تا عمرمون به آخر برسه

اولش یعنی توی ِ سالهای ِ جوونی این فکر و خیالها خیلی جواب میداد
چون با این طرز ِ فکر هر روز کار میکردم و اوضاع ِ زندگیم بهتر و بهتر میشد
اونقدر خوب که دیگه هیچی کم نداشتم
اما
اما کم کم یه چیزی توی ِ زندگیم پررنگ شد
یه احساس ِ سردی و یکنواختی که نمیذاشت از زندگیم لذت ببرم
یه احساس ِ سرد که برای ِ حذف کردنش هر کاری کردم
اما
چیزی عوض نشد

یه احساسی که وقتی میرفتم خونه آقاجونه آقای جاوید نیا واسم بارزتر میشد
راستی یادم رفت بگم که امشب .. من جای ِ استاد عزیزم جناب اقای ِ جاویدنیا در خدمتتون هستم
استاد عزیزی که من هم مخلص ِ خودشونم هم پدر ِ بزرگوارشون که شما به اسم ِ آقاجون میشناسینشون
من از سالهای ِ جوونیم با اقای ِ جاوید نیا رفیقم و ارادتمند ِ آقاجون ..... تا جایی که خیلی وقتا سری به اقاجون میزنم
بخصوص اون وقتایی که همچین .. زندگی واسم روبراه نیست
خلاصه داشتم براتون میگفتم که
کم کم یه چیزی توی ِ زندگیم پررنگ شد
یه احساس ِ سردی و یکنواختی که نمیذاشت از زندگیم لذت ببرم
و
من سالها با این احساس ِ سرد زندگی کردم
 چون همیشه با خودم فکر میکردم که این هم جزیی از زندگیه اما
اما تازه چند روز ِ پیش فهمیدم که چقدر ساده سالهای ِ زیادی از زندگیم ُ با همین فکر ِ اشتباه باختم

دیشب وقتی یه سر رفتم خونه آقاجون اینا دیدم خونه نیستن
واسه یه همچین وقتایی کلید دارم و میرم تو و منتظرشون میمونم

به یه ساعتم نکشید که اومدن
صدای ِ خنده آقاجونو از توی ِ کوچه هم میشد شنید

سماور ِ عزیز مثل ِ همیشه جوش بود و چاییش دم
تا من سه تا چای بریزم اونا هم اومدن و با هم توی ِ ایوون نشستیم
عزیز و آقاجون با هم رفته بودن خونه مریم خانم همسایه قدیمیشون

انگار پسر بزرگش قرض بالا آورده بود
یه قرض ِ زیاد
آقا ولی شوهر ِ
  مریم خانم هم تصمیم گرفته بود که خونه رُ بفروشه و به بچه اش کمک کنه
تصمیم گرفته بود سهم ِ همه بچه هاش ُ بده و با مریم خانم برن سرای ِ سالمندان

آقاجونم تا قصه رُ فهمیده بود بهش گفته بود که بیان و توی ِ خونه ته ِ باغ زندگی کنن
آقاجون گفته بود جاشون تنگ میشه اما هر چی باشه کنار ِ
هم هستن

اگه راستش بخواید من اصلا نفهمیدم که چرا آقاجون یه همچین کاری کرده
اصلا برام بیمعنا بود و حتی یه ذره هم ناراحت شدم که چرا آقاجون یه همچین کاری کرده و گذاشته که اون دو تا بیان تو ی ِ خونه ما
با خودم گفتم به ما چه ربطی داره
اونا خودشون خواستن که واسه بچه هاشون یه همچین کاری بکنن دیگه سالمندان رفتنشون هم ربطی به کسی نداره

این حرفای ِ آخر ُ به آقاجونم گفتم
ناراحت شد
خیلی ام ناراحت شد

بهم گفت ، این که تو به زندگیت چه جوری نگاه میکنی با خودته
اما من احساس میکنم که وظیفه مو انجام دادم
همسایه م گرفتار شده و من باید
 کمکش کنم

گفتم، این لطف ِ شماست
اما اون خیلی جدی گفت، لطف چیه
اگه این کار ُ نمیکردم جواب ِ خدا رُ چی میدادم

این باغ بعد از شماها دیگه واسه من و عزیز خیلی بزرگه
آقا ولی و مریم خانم که سهل ِ
چند تا خانواده دیگه هم میتونن توش زندگی کنن

گفت، آدمها زنده ان که زندگی کنن و هر لحظه از زندگیشون باید ارزش ِ زنده بودنشونو داشته باشه
وگرنه بازنده ان
تکلیف و کار ِ هر کسی هم معلوم و مشخص ِ
اونقدر واضح که نمیتونی ازش شونه خالی کنی

بهم گفت، بچه جون
زندگی ساده اس اما نمیشه شوخیش گرفت
زندگی ساده اس اما از باید و نبایدش نمیشه گذشت
زندگی ساده اس اما نمیشه از وظیفه ای که خدا روی ِ شونه هات
 گذاشته راحت بگذری
که اگه بگذری ، هم این دنیات ُ باختی
هم اون دنیا


آقاجون حرفاش ُ زد و ساکت شد و من بعد از سالها تازه فهمیدم که چرا با داشتن ِ همه چی زندگیم سرد ِ سرد ِ سرد ِ

مهم ترین مسئولیتی که شما توی ِ زندگی روی ِ دوش ِ خودتون احساسش میکنین
چیه؟؟؟؟

شماره تماس
شماره پیامک
*************************************

بعضیا معتقدن که یکی از بهترین اون چیزی که مشخص ِ اینه که مطمئنا پذیرفتنه هر مسئولتی سختی و زحمت ِ خودش ُ داره
اما ... اما بعد  از این سختیها وقتی تلاشهای ِ ما به ثمر مینشینه .. شیرینیه رسیدنه به مقصد ... همه مشکلات رُ از خاطر ِ ما پاک میکنه
اگه کمی دقیق تر نگاه کنیم متوجه میشیم که ما همیشه در حال ِ پذیرفتنه مسئولیتهای ِ کوچیک و بزرگیم .. مسئولیتهایی که بعضی هاشون کوچیک و بعضیهاشون بزرگن
در سالهای ِ کودکی .. مسئولیت ِ یادگیری و درس و مدرسه
مسئولیت ِ مراقبت از برادر و خواهر ِ کوچیکتر
مسئولیت نسبت به دوستان و فامیل
سالهای ِ بعد ... ازدواج و مسئولیت نسبته به همسر و فرزندان
مسئولیت نسبت به کار و قول و قرارها
و اینها .. همین طور ادامه داره تا اون لحظه ای که پیمانه عمر ِ ما در دنیا به آخر میرسه و اونجا تازه شروع ِ مسئولیت ِ ما نسبت ِ به بندگی در برابره خداست .... و پاسخگویی به این که در قبال ِ این تعهد بندگی چه کردیم
این سیر ِ طولانی نشانه نکته ای مهمه و اون این که اگر ما از عهده مسئولیتهای ِ کوچیکمون بربیام به تدریج میتونیم مسئولیتهای ِ بزرگ رُ هم با موفقیت به آخر برسونیم
************************************************************
مسئولیت پذیری یعنی قبول کردنه این که برای ِ رضایت و خوشبختی ِ شریک ِ زندگیت هر کاری که میتونی و در توانت ِ انجام بدی
پدر ِ من زن ذلیل نبود اما همیشه نگاهش به این بود که مادرم چی میخواد
و مادرم هم زن ِ ضعیفی نبود اما همیشه اون کاری رُ انجام میداد که بابام دوست داشت
ما توی ِ یه خونواده های ِ خوشبخت بزرگ شدیم
یادمون باشه
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسایی نیستن که اونجور که می خوان زندگی می کنن. اونایی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسایی که دوستشون دارن تغییر میدن
**************************************************
میگن آدمای ِ مسئولیت پذیر قوی ان و
قوی کسی ِ که ، نه منتظر میموند خوشبختش کنن
و نه اجازه میده بدبختش کنن
**************************************************************
 راه های ِ عمل به وظایف  تقسیم کردنه اونهاست
این که کار ی هر کسی معلوم باشه تا به بهترین نحو بشه انجامش داد
در همین خصوص داستان کوتاهی وجود داره که میگه

روزی خانه کسی
 آتش گرفته بود. یکی از همسایه ها با عجله نزد او رفته و به او گفت:چه نشسته ای ،که خانه ات آتش گرفته!.
او
با کمال خونسردی گفت: من کارها را با زنم تقسیم کرده ام!. قرار گذاشته ایم که کارهای بیرون خانه را من انجام دهم وکارهای داخل خانه با او باشد!، پس حوب است زحمت کشیده و بروید این خبر را به زنم بدهید، تا فکری برای خاموش کردن آتش بکند
***********************************
در کلام بزرگان است که
وظیفه و مسئولیت پذیری باعث می شود تا کارها را به خوبی انجام دهی، اما عشق کمک می کند تا آنها را زیبا انجام دهی


پس وظایفمون رُ با عشق انجام بدیم که در این صورت نتیجه چیزی جز زیبایی نیست
*************************************
درسهایِ زندگی هیچ کدوم سخت و پیچیده نیستن
و یکی از مهم ترینه اونها
اینه که
تقسیم مسئولیت و وظایف، مهارتی مهم برای زندگی زیر یک سقف مشترک ِ
**********************************
تا حالا به مهم ترین مسئولیت و وظیفه ای که توی ِ زندگی به عهده دارین فکر کردین
مثلا مهم ترین وظیفه شما در قبال ِ همسرتون چیه
تامین ِ مالی
تهیه اونچه که دوست داره
مسافرت
تفریح

همه اینا خوبه اما به استناد  تحقیق و پژوهش مهم ترین وظیفه همسرها نسبت به هم تامین آرامش و محبته
همین
وظیفه ای که قطعا چندان هم راحت نیست
**************************************
(برای شهدا)
قاموس نانوشته ای دارد این دنیا
قاموسی که در آن ... حقیقتی بزرگ ...  به تثبیت رسیده است
حقیقت ِ آن که ...  که خداوند ...  دنیا را
به تمامی ..  به کسانی می سپارد ...  که خود را ... به تمامی ..  به خدا سپرده اند
اما  ... آدمها  .. وقتی به خدا می رسند .. دیگر با دنیا  .. کاری ندارند
گواه صدق این حقیقت .. کسانی هستند ...  که به بهای جان
خود را از دنیا ..  بازخریدند ...  و تا خدا ..  آرام ... پر کشیدند
***********************************
(حضرت امام رضا ع)
من
برای دعاهایم  به کسی پناه میبرم
به کسی که آستان آسمان رنگش ... دری به سوی آسمان است
و از او تا خدا فاصله ای نیست تا آنجا که در آستانش
آرزوها .. امیدها .. صداها .. و دعاها به قدر لحظه ای
و شاید کمتر از لحظه به خدا میرسد
به کسی که دست دلم را میگیرد  و برایم مهربانانه هجی میکند
 که چگونه  خدایم را  به دعا بخوانم
به کسی که به مهر شهره است و  آسمانیان او را امام رئوف میخوانند
امامی که نامش
اجابت تمام دعاهای گفته و ناگفته است
امام رئوف علی ابن موسی الرضا
سلام برتو ای آرام دل من سلام بر تو که راضی به رضای خدایی
*********************************
(حضرت مهدی عج)
اینجا نبودنه کسی
 امتحان بزرگ مردم زمانه من شده است
اینجا نبودنه کسی
محک زندگیه مردم زمانه من شده است
اینجا
 امید و آرزوی روزهای با کسی بودن
 امتحان مردم زمانه من شده است
امتحانی که در آن
 تنها
 آنها که تا آخرین لحظه به آمدنه او امیدوار میمانند.... روی سپیدند
کاش در آن لحظه آخر
  امیدمان به آمدن او
از دست نرود
که وعده خدا به آمدنه او حق است
******************************************
برای ِ آخر حرفی نیست جز امید ِ
 این که ما به جای ِ دقت در عمل کردنه دیگران به وظایفشون
به وظایف ِ خودمون دقیق باشیم
که در این صورت دنیا گلستانه


تا قراری دوباره خداحافظ
********************************************
  • ۹۵/۰۳/۱۶
  • رادیو بدون شایعه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی