رادیو بدون شایعه

بایگانی
  • ۰
  • ۰

راه شب

 

راه ِ شب ِ امشب .. هدیه به آرامش ِ دل ِ اونهایی که خوب زندگی میکنن

به اونهایی که سایهء بزرگی شون غیر از خودشون روی ِ سر ِ خیلیاست

به اونهایی که با دل به خدا .. باکی از چرخ ِ روزگار ندارن

****************************

به صفای ِ دل ِ اونهایی که دل آرومن به یاد ِ خدا

و به توکل ِ نام و یاد ِ خدا

****************************

بازی ِ روزگار .. بازی ِ ساده ای نیست ... یا حداقل اونقدر ساده نیست که بتونی  روی ِ هر کسی حساب کنی

****************************

راستش ما توی ِ این دو روزه دنیا  دور ِ بعضیها رُ همچین یه خط ِ قرمز کشیدیم

یه خط ِ قرمز تا ... هیچ وقت سراغشون نریم

****************************

اولیش .. اونایی هستن که چشمشون فقط تا یه متر جلوترشونو میبینه و کاری ندارن که اون جلوها .. توی ِ سالهایی که بهش میگن آینده .. چی قراره براشون اتفاق بیفته

****************************

دومیش اونایی هستن که زندگی براشون همین حالاست

که البته تا یه جاییش خوبه .. اما اینا دیگه بی خیال ِ از روزهای ِ آینده ان .. یعنی اصلا چیزی به اسم ِ آینده براشون تعریف شده نیست

****************************

سومیش اونایی هستن که همه چی براشون شوخیه .. اونایی که ازدواج میکنن بدونه این که بدونن ازدواج یعنی چی .. و صاحب ِ فرزند میشن بدونه این که بفهمن پدر و مادر شدن ... چه مسئولیتی داره

****************************

چهارمیش اونایی هستن که تا یه اتفاقی براشون نیفته دنبال ِ راه ِ حلش نیستن و همیشه فکر میکنن که مکشلات مال ِ دیگرانه

****************************

پنجمیش اونایی هستن که ....

راستش اگه بخوام بگم .. تا صبح باید بشمارم

حرف ِ امشب ِ ما خط کشیدن دور ِ اونایی ِ که فقط جلوی ِ پاشونو میبینن

اونایی که هیچ میونه ای با دوراندیشی ندارن

****************************

چشم ِ ما امشب به جمال ِ اونهایی روشنه که میدونن باید توی ِ لحظه های ِ امروز زندگی کنن اما یه نیم نگاهی هم به آینده داشته باشن

****************************

آرزو میکنیم گپ ِ شبونه امشب برای ِ هممون شیرین باشه و نَقل ِ اون حرفهایی بشه که چیزی بهمون اضافه میکنه

****************************

ما روی ِ موج ِ رادیو ایران .. همدم ِ شبی پاییزی برای ِ همه مردم ِ خوبم در سرتاسر ِ ایران ِ عزیز هستیم

****************************

داستان

دیروز یه سر رفتم پیش ِ آقاجون .... تا پیچیدم توی ِ کوچه دیدم دو تا کامیون نزدیک ِ خونه آقاجون وایسادن و یه عالمه آدم ، با سر و صدا دارن اثاث خالی میکنن

صداشون کل ِ کوچه رُ برداشته بود .. ماشینمو یه کم جلوتر پارک کردمو و زنگ ِ در خونه رُ زدم

با سرد شدنه هوا عزیز .. بساط ِ چایی ِ تو ایوون ُ جمع کرده بود و رفتیم توی ِ اتاق

به آقاجون همسایه جدید واستون اومده

آقاجون خندیدو گفت : آقا جمال ُ و آقا کمال ُ میگی؟

گفتم : میشناسینشون؟

آقاجون گفت : آره .... وقتی اومدن خونه رُ ببینن از من در مورد ِ محله پرسیدن

گفتم : با هم داداشن؟

آقاجون گفت : نه باجناقن

گفتم : چطور باهم خونه گرفتن؟

بهم گفت : محض ِ دوراندیشی .. واسه آینده خودشونو و بچه هاشون.. آقا کمال میگفت : ما هر چی گشتیم دیدیم با این پول ِ ما یه خونه درست و حسابی واسه خانم بچه ها پیدا نمیشه . واسه همین به باجناقمون گفتیم .. بیا پولامونو یه کاسه کنیم .. تا شاید اینجوری یه سقف ِ درست و حسابی پیدا کنیم

میگفت : آقا جمالم قبول کرده و بعد از کلی گشتن اینجا رُ پیدا کردن

هنوز جمله اقاجون تموم نشده بود که زنگ ِ در ُ زدن و من مثل ِ  بچگیام .. دویدم در ُ باز کنم

پشت ِ در یه پسربچه تپلی وایساده بود که یه کاسه آش دستش بود

تا منو دید سلام کرد و گفت : ببخشین اینو بابامون یعنی .. مامانمون داد .. بدیم واسه آقاجون

دو لا شدم تا هم قدش بشم ُ و گفتم: شما؟؟؟

دوباره با شیرین زبونی گفت : من پسر ِ آقا جمالم البته یه داداشم دارم ها .. اما من بزرگترم

بهش گفتم : این اش واسه چیه

گفت : مامانم و خاله م گفتن موقع ِ اسباب کشی وقت ِ ناهار پختن ندارن .. واسه همین مادربزرگم از صبح یه دیگ ی اش واسه ناهار گذاشته .. اینم اون داد .. آخه مادربزرگم میگه : همسایه عین ِ فامیل میمونه

حرفش نصفه بود که یکی .. از اون طرف کوچه گفت : امیر بدو بیا الان سهم ِ آشت ُ میخورن ها

امیرم .. یدفعه کاسه آش ُ گذاشت تو دست ِ منو دویید طرف ِ خونه

نمیدونم چرا ولی احساس ِ خوبی به همسایه های ِ جدید داشتم

احساس ِ همسایه بودن با کسایی که معلوم بود . خوب میتونن واسه امروز و فردای ِ زندگیشون تصمیم بگیرن

بازم نمیدونم چرا اما ته ِ دلم حس میکردم که از این به بعد با این آقا جمال و آقا کمال ِ با جناق .. کلی قصه داریم

شما چی فکر میکنین؟؟؟

به نظر ِ شما توی ِ راه و رسم ِ زندگی  چطور میشه دوراندیش بود ؟؟؟

و مهم ترین کاری که ما برای ِ روز ِ مبادای ِ زندگیمون برای ِ آینده  باید انجام بدیم چیه؟؟؟؟؟

شماره تماس:

شماره پیامک:

****************************

اهمیت ِ دوراندیشی بسته به موقعیت و شرایطی که ما  در اون قرار داریم متفاوته

مثلا ما یه وقتی .. درباره .. تامین بودنه  مالی در سالهای ِ آینده زندگیمون دوراندیشی میکنیم

و یه وقتی هم  درباره داشتنه تحصیلات و شغل ... که البته اینها همه در جای ِ خودشون مهم هستن اما ... اما از بین ِ همه اینها  دوراندیش بودن ... دو جا   توی ِ زندگیه ماها بیشتر از هر جایی اهمیت پیدا میکنه

یکی موقع ِ ازدواج و دیگری وقتی ِ که ما تصمیم به داشتنه فرزند میگیریم

در هر کدوم از این موقعیتها ما زندگیمونو با کسی .. شریک میشیم که در قدم ِ اول همسر و در قدم ِ بعد فرزندانه ما هستن ...  شریک شدنی که در صورت اشتباه بودن ... راهی برای ِ برگشت نداره و اگر داشته باشه هم عواقب ِ سنگینی داره

برای ِ این موقعیتها نمیشه نسخه خاصی داد ... فقط ... باید دقت کرد

دقت به این که نه فقط یک روز و دو روز .. که سالهای ِ یک عمر زندگی رُ ببینیم .. و برای ِ یک عمر زندگی تصمیم بگیریم

****************************

کسایی که دوراندیشی میکنن  راحت تر از بقیه زندگی میکنن چون .. این جور آدمها قبل از این که با چیزی روبرو بشن .. بهش فکر کردن و نه صد در صد اما تا حدی آمادگی ِ برخورد ِ با اون رُ دارن

این جور آدمها کمتر دچار ِ دستپاچگی و کلافگی میشن و در نتیجه بهتر میتونن تصمیم بگیرن

تصمیمی که احتمال ِ موفقیتش کم نیست و زودتر هم به نتیجه خواهد رسید...

****************************

(کاشکی)

کاشکی ... کاشکی ما باور میکردیم که دوراندیشی فقط پر کدنه حسابهای ِ پس اندازمون نیست .. چرا که گاهی ما نیازمند ِ چیزهایی میشیم که اصلا خریدنی نیستن

 

کاشکی کاشکی ما باور میکردیم که دوراندش بودن .. یه اتفاق ِ آنی  و ناگهانی نیست ... درسی ِ که  باید از اولین سالهای ِ زندگی به ما یاد داده بشه

 

کاشکی .. کاشکی ما باور میکردیم که دوراندیش بودن ... یکی از اون گنج های ِ بزرگیه که ما اگه به بچه هامون بدیم خیالمون از خوشبختی شون راحت میشه

 

کاشکی کاشکی ما باور میکردیم که خیلی از اضطرابها و دلواپسی هایی که زندگیهامونو تلخ کرده .. از نداشتنه همین دوراندیشی هاست

 

کاشکی .. کاشکی ما باور میکردیم که به استقبال ِ آینده رفتن خیلی بهتر از روبرو شدنه ناگهانی با اونه و این استقبال .. یعنی همون دوراندیشی

****************************

قرار نیست که ما برای ِ دوراندیش بودن کار ِ خاصی انجام بدیم .. فقط باید به حد ِ توان و به قدر ِ داشته هامون .. آماده .. روزهای ِ آینده زندگی بشیم

چون اگه ما کارمونو درست انجام بدیم .. خدا هم به کمکمون میاد و نمیذاره که چیزی ... گردش ِ چرخ ِ زندگی رُ برامون سخت کنه

****************************

بعضی از پدر و مادرها همیشه دنبال ِ یه فرصتن .. یه فرصت ِ مناسب که دور اندیش بودن رُ به بچه ها یاد بدن

قصه ... خیلی هم پیچیده نیست چون .. اتفاق های ِ ساده  روزمره .. خریدها .. مهمونیها .. مدرسه .. و حتی بازی ِ بچه ها هم  فرصتی خوب برای ِ یاد دادنه دوراندیشی به اونهاست

****************************

(حضرت امام رضا ع)

من  اینجا ...  از  نو  برایت می نویسم ...

من ... از ... نو برایت می نویسم   سلام ...

مینویسم که ... حال همه ما خوب است ...

و ملالی نیست ... جز دوری تو ....

اما ...

اما ...

به  تو  نمی شود ... دروغ گفت ...

که تو ... حرف دلها را میدانی .....

پس ...

من ...

باز ...  از نو برایت ... می نویسم ...

مینویسم که اینجا ... حال هیچ کس ... خوب نیست ...

که اگر خوب بود ... دلمان هوای تو را نمیکرد ...

و  به امید ... پنجره فولادت ... از این راه دور ... تا  تو ... پر نمیکشید...

من .... از ... نو ... مینویسم ... سلام ...

تا این سلام ... فاصله مرا ... با  تو  به  هیچ برساند ...

و  من ...

پاسخ سلامم را ... از تو بشنوم ....

که تو

هیچ سلامی را ... بی جواب .... نمی گذاری ..

سلام بر تو ای امام ِ رضا و رضایت

علی بن موسی الرضا

****************************************

(حضرت امام زمان عج)

قصه همراهی تو  با  من ...  فصلی  آشناست........

فصلی که برای من ....  در گذر سالها .... به فراموشی سپرده شده است....

و

من ...

تو را ... از یاد برده ام .....

من ... تو را ... از یاد برده ام .....

اما ....

اما ... زمین و زمان ... شهادت می دهند به حقیقتی بزرگ....

به حقیقته  آن  که .... تو .... یار نیمه راه .... نبوده ای ......

و  بر سر  قرار همراهی ات ... با من ... مانده ای ......

برسر قراری ...

که از جنس همراهیه  آسمان ... و زمین است....

تو ... آسمان دل  منی ........

 

و این بار ..

این منم که .... شهادت می دهم ...

شهادت به آن که تو ...

بر  پیمان همراهیمان ... وفادارتر  بوده ای  تا  من ....

و کاش

که من هم  ....

به عهدم  با  تو  وفا  کنم

و به بهای ِ این  وفا

به آخر برسد

این

روزهای بی تو

***********************************

(خداحافظی)

و برای ِ آخر حرفی نیست جز امید ِ این که با دوراندیشی و تدبیر ِ در آینده سهممون رُ از خوشبختی .. بیشتر و بیشتر کنیم

تا قراری دوباره خداحافظ

***********************************

 

 

  • ۹۴/۰۷/۱۱
  • رادیو بدون شایعه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی